۱- |
دو چشمِ «دهخدا»، گر دیده بود آن ماه سیما را |
|
عوض می کرد شرحِ صورت و معنایِ زیبا را |
|
|
۲- |
به یُمنِ عشق رازِ آفرینش کشف می گردد |
|
در آخر، یوسفِ سَرگشته می یابد زلیخا را |
|
|
۳- |
به دل ها بذرِ عشقی را که شیطان کاشت خُشکاندیم |
|
چه کرد آخر مگر شیطان؟ خدا لعنت کند ما را |
|
|
۴- |
دو چشمِ سِرّ بُوَد جُز چشمِ سَر اندر سر عارف |
|
که با آن زیرِ پا، در فرش بیند عرشِ اعلا را |
|
|
۵- |
شود روزِ قیامت قامتِ معبودِ من ظاهر |
|
که تا بینند مَردُم قامتِ آن سرو بالا را |
|
|
۶- |
به پرواز آی و میدانِ گُشادِ عارفان بنگر |
|
بِزن بر هم در و دروازهِ تنگِ مُصلّا را |
|
|
۷- |
شریعت سفره ای گسترده بهر زاهدان امّا |
|
کنند این جمع رندان جمع و یغما، خوانِ یغما را |
|
|
۸- |
خلافِ کعبه، حَج رفتند جمعی، سوی تَرکستان |
|
قبول از لطف، خاکِ آل سامان کرد آن ها را |
|
|
۹- |
«جلالی» راه و رسم مردمی بگزین که این مَردُم |
|
گُزین کردند مرد راستگویِ باده پیما را |
|

|