Menu

غزل شماره ۸

8

۱- خال دیدم، خالِ مُشکین فام را
دانه را دیدم، ندیدم دام را
۲- مَردِ عاقل می کند آغازِ کار
پیش بینی، نَحوهِ انجام را
۳- پیشِ پایِ خویش اوّل بنگرد
نیک و بردارد پس آنگه گام را
۴- مَردِ رند امّا چنین محتاط نیست
گام بردارد که گیرد کام را
۵- با جسارت می تواند جلب کرد
مِهرِ هر مَهرویِ سرو اندام را
۶- شام را با عیش و نوش آرَد به صبح
صُبح دارد آرزویِ شام را
۷- من که در دنیا نه مُحتاطم نه رِند
می کشم بارِ غم ایّام را
۸- بی زر و بی زور، روز و ماه و سال
می کنم سنگین سبک آلام را
۹- باز باز آمد «جلالی» ساقیا
دست او خالی ست، پر کن جام را
غزل

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *