Menu

غزل شماره ۱۸

18

۱- دلِ دریاییِ من دَر غمِ جانانه بسوخت
دیده دریا شد و دل چون پَرِ پروانه بسوخت
۲- جامِ می خنده کُنان بود که از گریه ی شمع
دل به درد آمده در اَندُهِ جانانه بسوخت
۳- سوخت از آتشِ هجران دلِ درمانده چنان
که به حالش دلِ هر مَحرَم و بیگانه بسوخت
۴- آتشی در دلِ خود دارم و می نالم زار
که به حالم دلِ هر ساکنِ میخانه بسوخت
۵- دست و دل زین همه پیمان شکنی می لرزید
جام بشکست و به حالم دلِ پیمانه بسوخت
۶- ز آتشِ هجرِ جگر گوشهِ جانانه، جگر
آن چنان سوخت که قُقنوس در افسانه بسوخت
۷- پیِ ترمیم و دگرگونیِ ویرانهِ دل
کاش باز آمدی آن یار که کاشانه بسوخت
۸- هم صدا باز «جلالی» شده با حافظ و گفت:
«سینه ام ز آتشِ دل در غم جانانه بسوخت»
 

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *