Menu

غزل شماره ۵۸

58

۱- مائیم اگر هر آینه در رهگذارِ دوست
هستیم همچو آینه چشم انتظارِ دوست
۲- افتاده ایم دور گر از شهر و از دیار
شکرِ خدا شدیم مُقیمِ دیارِ دوست
۳- دنیا و هر چه هست در آن بهرِ دیگران
ما و شراب و شعر و نوایِ سه تارِ دوست
۴- هرگز میانِ جمع نَبُردَم حسد به کس
اِلّا بدان کسی که بود در کنار دوست
۵- بر هیچ خطّ و خال نینداختم نگاه
اِلّا به خال آن لب و نقش و نگار دوست
۶- طاووس وار، گاه خرامیدنش به باغ
سرو و صنوبرند رهین وقارِ دوست
۷- یک عمر، هر زمان که دلم بی قرار بود
بی شکّ و شبهه بود دلم بی قرار دوست
۸- جانی که برده ام به در از محنتِ فراق
بر کف نهاده ام که نمایم نثارِ دوست
۹- در شعر، حقِّ دوست «جلالی» ادا نشد
اقرارِ ضِمن بود زِ یک شرمسارِ دوست
 

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *