۱- |
با خیالِ تو و در یاد تو ما را حالی ست |
|
حال ما پرس تو هم، گر چو مَنَت احوالی ست |
|
|
۲- |
حالِ دیوانه نپرسند، تو باری ما را |
|
بنگر از دور، تماشا بود و هم فالی ست |
|
|
۳- |
ساغر از باده تهی گشته و در یاد تو دل |
|
شکرِ لِلّله که چو پیمانه مالامالی ست |
|
|
۴- |
عاشقت همچو سمندر به سر آتش و تو |
|
می نشینی به تماشا که چه زرِین بالی ست |
|
|
۵- |
کسر شأنت بود ار کس، چو مَنَت عاشق بود |
|
این چه اندیشه و فکر است و چه استدلالی ست |
|
|
۶- |
دیدمت مست و نپرسیدمت احوال به خواب |
|
درکِ بیداریم این است که این اِهمالی ست |
|
|
۷- |
لب فرو بند «جلالی» که حسودان گویند |
|
شاعری بود غزل گوی و هم اکنون لالی ست |
|
|