۱- | تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست |
دل سودازده از غصّه دو نیم افتادست | |
۲- | چشم جادوی تو خود عین سواد سحر است |
لیکن این هست که این نسخه سقیم افتادست | |
۳- | در خم زلف تو آن خال سیه دانی چیست |
نقطه دوده که در حلقه ی جیم افتادست | |
۴- | زلف مشکین تو در گلشن فردوس عذار |
چیست؟ طاووس که در باغ نعیم افتادست | |
۵- | دل من در هوس بوی تو ای مونس جان |
خاک راهی است که در دست نسیم افتادست | |
۶- | همچو گرد این تن خاکی نتواند برخاست |
از سر کوی تو ز آنرو که عظیم افتادست | |
۷- | سایه ی قدّ تو بر قالبم ای عیسی دم |
عکس روحی است که بر عظم رمیم افتادست | |
۸- | آن که جز کعبه ی مقامش نبد از یاد لبت |
بر در میکده دیدم که مقیم افتادست | |
۹- | حافظ گمشده را با غمت ای یار عزیز |
اتحّادی است که در عهد قدیم افتادست | |
معاني لغات غزل (۳۶)
سودا زده: مالیخوليائي، شيدا صفت.
دو نيم: دو نصفه، دو قسمت شده.
چشم جادو: چشم فريبكار، چشم سحر كننده، افسون كننده.
سقيم: نادرست، بيمار و در اينجا: بيمار، صفتي باري چشم و نادرست، صفتي براي نسخه است.
سودا: رونوشت، مسوده، سياهي.
سواد سحر: رونوشت جادو.
نقطه دوده: لكه سياهي، نقطه سياه.
حلقه جيم: دايره حرف (ج)
زلف مشكي: زلف مشك مانند، زلفي به سياهي و عطر مشك.
گلشن فردوس: باغ بهشت.
عذرا: چهره، صورت.
نعيم: نعمت و آسايش.
باغ نعيم: باغ پر از نعمت و كنايه از بهشت است.
عظيم افتادهست: سخت و سنگين بر زمين خورده است.
قالب: جسم، بدن.
عكس: تصوير، سايه.
عظم: استخوان.
رميم: پوسيده.
مقيم: ساكن.
اتحاد: يكپارچگي، الفت و يكرنگي.
عهد قديم: روز ازل، روز الست، نصيبه مقدر ازلي.
معاني ابيات غزل(۳۶)
(۱) تا سر زلف تو بازيچه دست نسيم صبا شده، اين دل شيدايي من از رشك و اندوه دو پاره گشته است.
(۲) سياهي چشم جادوگر تو به مانند رونوشت نسخه سحر است. منتها به اشتباه نوشته شده و به صورت چشم بيمار و نسخه نادرست درآمده است.
(۳) درميان دايره زلف تو خال چهرهات به مانند نقطه سياهي است كه در حلقه (ج) نشسته باشد.
(۴) ميداني حال زلف مشكين تو درچهره بهشتيات به چه ميماند؟ به طاووس مستي كه در باغ مينو خرامان باشد.
(۵) در آرزوي ديدار و استشمام بوي تو، دل من چون خاك راهي در دست اراده نسيم افتاده است.
(۶) اين پيكر ناتوان و اين قالب تن من بر كوي تو چنان به خاك در افتاده كه هرگز نميتواند برخيزد.
(۸) آن كسي كه به جز حريم كعبه مقيم جاي ديگري نيمشد ديدم كه در هواي لب ميگونت بر در ميخانه رحل اقامت افكنده است.
(۹) اي يار عزیز، حافظ دل از دست داده تو از روز ازل با غم فراقت عهد الفت و اتحاد بسته تا از هم جدا نشوند.
شرح ابيات غزل (۳۶)
وزن غزل: فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لان
بحر غزل: رمل مثمن مخبون مسبع
عماد فقيه: دلم از تيغ فراقت به دو نيم افتاده است
در ميان غمت از غصه چو ميم افتاده است.
قبلا در شرح غزلي گفته شد كه تعداد غزلهاي صرفاً عاشقانه و بدون ايهام حافظ معدود و مربوط به دوران شباب عمر اوست و اين غزل يكي از آنهاست.
شاعر دراين غزل به استقبال غزل عماد فقيه در مطلع بالا رفته است. مصراع اول مطلع عماد فقيه بسيار بليغ و زيباست اما حافظ از تركيب مصراع دوم چندان راضي نبوده و دلي را كه از فرط غصه به مانند ميم خميده شود نپسنديده و ميبينم كه دل حافظ به صورت مناسبتري به دو نيم ميشود! به اين معنا كه از آنجايي كه مقصود از سر زلف همان سر زلفين است حافظ ميفرمايد همانطور كه زلفهاي تو به صورت دو بخش، در دو طرف چهرهات در دست نسيم و به حالت اهتزار درآمده است دل سودايي من هم به همان صورت به دو نيم تبديل شده است.
در بيت دوم معاني متفاوت يك كلمه (سقيم) در كنار مضمون چشم جادويي با ظرافت ادبي به كار گرفته شده است. شاعر ميفرمايد سياهي مردم چشم تو عين سياهي مسوده و رونوشت نسخه دستنويس سحر و جادوست با اين تفاوت كه اين نسخه يعني نسخه چشم تو (سقيم) افتاده است و ميدانيم كه كلمه سقيم هم به معناي بيمار و هم به معناي نادرست ميباشد. شاعر ميخواهد بگويد كه هرچند سياهي چشم جادوگر تو به مانند سودا رونوشت نسخه مكتوب سحر است اما تفاوتي هم با آن دارد و آن اينكه اين نسخه سقيم (يعني نادرست افتاده) به صورت سقيم يعني بيمار درآمده است و در واقع هر دو معناي يك كلمه را براي چشم به كار ميگيرد. اين گونه خلاقيتها كه در كمال بلاغت و به صورت موجز در بيتي مشاهده ميشود دليل زبردستي و نبوغ شاعر است و سبب ميشود كه همه سرهاي مدعيان شعر و شاعري در طول قرون در پيش اين ابرمرد نابغه به حالت تسليم فرود آيد.
در بيت سوم براي آنكه پاسخ (ميم) قافيه عماد فقيه داده شده باشد پاي حرف (ج) را به ميان ميكشد و ميفرمايد در ميان نيم دايره سر زلف تو كه با پيچش خود در كنار چهرهات سرفرو هشته خال سياه رخ زيباي تو مشهود است و به مانند نقطهيي است كه در وسط دايره (ج) نهاده باشند و انصافاً اين تشبيه به مراتب از تشبيه قد خم شده ميم مانند دل بهتر به دل مينشيند.
در بيت چهارم اين غزل، در درجة اول به نظر ميرسد كه چرا زلف سياه معشوقه به طاووس رنگين مانده شده است؟ هرچند خراميدن طاووس مست با جنبش زلف دردست نسيم مشابهت تامه دارد ليكن صفت سياهي مشك مانند زلف كه با صراحت قيد شده با طاووس چندان وافي به مقصود نيست. بايد گفت كه در مصراع دوم اين بيت، آنجا كه شاعر ميفرمايد: به مانند طاووسي است كه در باغ بهشت ميخرامد منظور ضمني او يادآوري روايت مشهوري است كه شيطان چون از بهشت رانده شد براي آنكه انتقام خود را از آدم كه در بهشت جاي داشت و به سبب خلقت او و عدم تمكين شيطان و سجده نكردن او از اين مخلوق تازه بگيرد، روزي در كنار در بهشت ماري را ديد پس از در تملق درآمده به او گفت من تمام جاها را سجده كردهام به جز سر تو را و بدين طريق وارد سرمار شده و به او تلقين كردكه به داخل بهشت بخزد و به پاي طاووس باغ بهشت كه آزادانه مشغول خراميدن است بپيچد. مار چنين كرد و در زير بالهاي طاووس پنهان شده و با او به داخل باغ بهشت رفت و در آنجا شيطان موفق شد تا آدم و حوا را اغوا كرده و به خوردن ميوه ممنوعه وا دارد. پس مقصود حافط از طاووس همان طاووسي است كه حامل مار است و مشغول خراميدن در باغ بهشت و اين تشبيه در حد كمال زيبايي است كه منطوق كلام چنين است كه زلف مشكين تو در دو طرف بهشت چهره تو به مانند ماري است كه به صورت طاووس مشغول خراميدن است. حافظ به خوبي آگاه است كه تشبيه زلف يار به مار و عقرب سبب دلزدگي شنونده ميشود و مورد قبول اذهان لطيف و مشكل پسند همگان نيست به ناچار به نحوي نام طاووس و باغ بهشت را به ميان ميكشد كه اين روايت متبادر به ذهن خواننده شده و او را به لذت وادارد. شاعر در بيت ششم پس از آنكه خود را زمين خورده و افتاده كوي يار قلمداد كرده است بلافاصله در بيت هفتم به تشبيه بسيار زيبايي متوسل ميشود آنجا كه ميفرمايد اي عيسي صفت، من چون استخوان پوسيدهيي درسر كوي تو افتادهام و هر آينه اگر از كنار من بگذري و سايه قد رعناي تو بر من افتد به مانند روحي كه در كالبد مردهيي دميده شود از نو جان خواهم گرفت و اين تشبيه نيز بسيار تحسينآور است.
کلمه عذار در معانی لغات عذرا نوشته شده است و معنی بیت هفتم هم در معانی ابیات نیامده است
چنین نیست و عذرا نوشته شده است و معنی بیت هفتم هم در معانی وجود دارد به این نحو : سایه اندام تو ای عیسی نفس بر این پیکر به منزله روحی است که در کالبدی دمیده باشند.(پاسخ مستقیم از استاد جلالیان)
مخاطب حافظ در این غزل کیست؟
دوست گرامی این غزل مربوط به دوران جوانی حافظ است که به استقبال غزل عماد فقیه رفته و مشروح مفصّل آن در صفحات ۳۰۱ الی ۳۰۳ کتاب مندرج است.