Menu

غزل شماره ۳۷

36

۱- بیا که قصر امل سخت سست بنیادست
بیار باده که بنیاد عمر بر بادست
۲- غلام همّت آنم که زیر چرخ کبود
ز هر چه رنگ تعلّق پذیرد آزادست
۳- چه گویمت که به میخانه دوش مست و خراب
سروش عالم غیبم چه مژده ها دادست
۴- که ای بلند نظر شاهباز سدره نشین
نشیمن تو نه این کنج محنت آبادست
۵- ترا ز کنگره عرش می زنند صفیر
ندانمت که درین دامگه چه افتادست
۶- نصیحتی کنمت یاد گیر و در عمل آر
که این حدیث ز پیر طریقتم یادست
۷- مجو درستی عهد از جهان سست نهاد
که این عجوز عروس هزار دامادست
۸- رضا به داده بده و ز جبین گره بگشای
که بر من و تو در اختیار نگشادست
۹- نشان عهد و وفا نیست در تبسم گل
بنال بلبل عاشق که جای فریادست
۱۰- حسد چه می بری ای سست نظم بر حافظ
قبول خاطر و لطف سخن خدادادست

 

معاني لغات غزل(۳۷)

 

قصر امل: كاخ آرزو.

سخت سست: بسيار سست (صنعت تضاد)

همت: ارده، آرزو، خواهش، عزم.

تعلق: دلبستگي، وابستگي، دل مشغولي.

مست و خراب: مست و لايعقل، مست و بي‌هوش.

سروش: فرشته.

عالم غيبت: عالم ناپيدا، عالم نهاني، عالم آينده.

سدره: درخت سدر.

سدره نشين: اشاره است به درخت سدره المنتهي كه مسلمين معتقدند در آسمان هفتم وجود دارد و رسول اكرم (ص) درسفر به معراج با جبرئيل بدان رسيدند و جبرئيل گفت من اجازه ندارم از اين درخت جلوتر بروم و پيامبر اكرم (ص) از آن رد شده فراتر رفت و شاهباز سدره‌نشين اشاره‌يي است كه به انسان كامل چون حضرت رسول اكرم (ص) كه از جبرئيل پيشي گرفت و از سدره المنتهي نيز فراتر رفت و به خدا نزديك شد.

محنت آباد: اشاره به اين دنياي فاني است.

كنگره: دندانه بالاي حصار كاخ و قلعه.

عرش: بارگاهي در آسمان هفتم.

صفير: صدا كردن، بانگ برداشتن، سوت كشيدن، صداي مرغان.

حديث: مقابل قديم، چيز نو،جديد، تازه، سخن نو.

پير طريقت: پير مرشد و راهنما.

سست نهاد: با پايه سست، بنيان ضعيف.

عجوزه: پيرزن فرتوت.

عروس هزار داماد: زني كه به كرات همسر اختيار كرده باشد كنايه از بي‌وفايي.

عهد و وفا: پيمان و پاي‌بند بودن به آن.

بي‌دل: دل از دست داده، عاشق و شيفته.

قبول خاطر: مورد قبول، دل‌پسند.

لطف سخن: حسن كلام، زيبايي كلام.

 

معاني ابيات غزل (۳۷)

 

(۱) بيا و باده بياور كه پايه كاخ آرزوها لرزان و بنياد عمر انسان وابسته به نفسي و در دست باد است.

(۲) بنده اراده آن بلند همتم كه در زير اين آسمان كبود، از همه دل بستگي‌ها و علاقه‌ها خود را رها ساخته است.

(۳) با تو چگونه شرح دهم كه شب پيشين در عالم مستي و خرابي فرشته عالم ناپيدا چه مژده‌ها كه به من داد…

(۴) (و گفت) كه اي شاهين تيزپرواز دور نگر درخت سدره‌المنتهي، گوشه اين زندان دنيا جايگاه تو نيست…

(۵) (و) ترا از كنگره عرش با صداي بلند فرا مي‌خوانند. تو را چه شده كه دردام و بند اين دنيا پاي‌بند شده‌يي.

(۶) به تو اندرز مي‌دهم. به گوش‌گير و به كار بند كه اين سخن از مرشد و راهنمايم در خاطر مانده است:

(۷)… به آنچه در دسترس و امكان داري خرسند و با خوشرويي آن را پذيرا باش كه من و تو را در تغيير سرنوشت خود اختياري نيست…

(۸) (و) از اين دنياي سست بنياد، درستي ضابطه و پيمان توقع مدار كه او به مانند زن مكاره فرتوتي هر روز در كار گرفتن همسر تازه‌يي است.

(۹) در خنده گل، نشاني از پاي برجاي و ماندگاري به چشم نمي‌خورد. اي بلبل دل از دست داده! بنال كه جاي آن را دارد.

(۱۰) اي بي مايه هرزه درا، بي سبب به حافظ حسادت مورز كه سخن پردازي با حسن كلام و گرمي گفتار، موهبتي الهي است.

 

شرح ابيات غزل (۳۷)

 

وزن غزل: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع‌لان

بحر غزل: مجتث مثمن مخبون اصلم مسبغ

 

۱- قبلاً درشرح غزلي گفته شد كه در دربار شاه شجاع هميشه تعدادي از شعراي سرشناس گردآمده و اشعار خود را قرائت مي‌كردند. پر واضح است كه در بين سخن‌پردازان وابسته به يك مركز قدرت هميشه حس رقابت برقرار و هر يك در صدد كسب تقرب و اشتهار و جلب نظر پادشاه صاحب مدار است و محال است كه شاعري با ارائه سخناني نغز از طرف شاعر ديگري مورد حسادت قرار نگرفته و عاقبت كار آنها به بدگويي و تحقير محسود از طرف حاسد منجر نشود.

 

۲- از آنجايي كه شاه شجاع خود در شعر و ادبيات عرب و عجم دست داشت بعيد به نظر نمي‌رسد كه در اثر مطالعه دواوين از غزلي كه طرف توجهش واقع مي‌شده به منظور اقتراح استفاده نكرده باشد و ما نبايد در همه موارد تصور كنيم كه حافظ فلان غزلي را از فلان شاعر استقبال كرده بلكه در مواردي هم ممكن است دو يا چند شاعر معاصر در اقتراحي مشترك از شاعر ديگري بنا به دستوري شركت كرده باشند. ظن اين ناتوان بر اين است كه غزل شماره (۳۶) اين دفتر بامطلع: تا سر زلف تو در دست نسيم افتاده است، يكي از همين غزلهاست كه توسط حافظ مورد استقبال غزلي واقع شده كه با همين وزن و رديف و قافيه از طرف شاه شجاع به اقتراح گذاشته شده و عماد فقيه نيز هم زمان غزل: دلم از تيغ فراقت به دو نيم افتاده است را سروده و پس از ارائه وقرائت، برتري شعر حافظ بر غزل عامد فقيه مسلم گرديده و در نتيجه عماد فقيه كه شاعري صاحب عنوان و مورد توجه شاه شجاع بوده ناراحت و از در حسادت با حافظ در آمده باشد. اقواي دليل اين نظريه اينكه حافظ در اين غزل عارفانه(۳۷) كه بازتاب انديشه‌هاي عالي و تفكر روحاني خود اوست در بيت مقطع يعني آنجا كه هميشه حرف آخر و مقصود نهايي خود را بازگو مي‌كند مي‌فرمايد:

 

حسد چه مي‌بري ‌اي سست نظم بر حافظ

قبول خاطر و لطف سخن خداداد است

 

۳- آنچه از مفاد عالي و نغز ابيات اين غزل و پيام حاصله از آن دستگير هر خواننده دقيق مي‌شود ارتفاع سطح معرفت توحيدي اين سرآمد شعرا و متفكرين زمانه است. حافظ خود را شاهباز درخت سدر‌ه‌المنتهي و در خود نشانه‌يي از خالق يكتا و شباهتي با حضرت مصطفي (ص) مي‌يابد. بنابراني ديد توحيدي او به معناي واقعي كلمه توحيد، يعني به وحدت وجود مي‌رسد و به عبارت ديگر خداي او و سر خلقت خود او با آنچه قشريون مقلد مي‌انديشند از زمين تا آسمان فاصله دارد. او در اين غزل به گوشهايي كه قابليت درك و فهم اندرز آسماني را دارند پيغامي را كه از گوش جان درشبي از شبها در عالم تفكر و تعقل شنيده باز گو مي‌كند و درسه بيت آخر اين غزل باسه مضمون مختلف و سه تركيب و تشبيه متنوع، يك مطلب اساسي را بازگو و سفارش مي‌كند كه اين دنيا پايان كار نيست و ما همه مسافريم كه به حكم سرنوشت از پيش تعيين شده به سوي دنيايي بزرگتر روانه خواهيم شد.

 

۴- بنابر آنچه در بالا از موضوع اقتراح گفته شد بعيد نيست كه شاه شجاع غزل مشهور اوحدي را با مطلع:

مباش بنده آن كز غم تو آزاد است

غمش مخور كه به غم خوردن تو دلشاد است

 

به اقتراح گذاشته باشد و حافظ مفاد ابيات غزل اوحدي را سبك سنگين كرده و مصراعي از اوحدي را عيناً در غزل خود تضمين نموده است. اوحدي گويد:

مده به شاهد دنيا عنان دل زنهار

كه اين عجوزه عروس هزار داماد است

دليل ديگر اينكه در بيت ششم، حافظ به كنايه از اوحدي ياد كرده و مي‌فرمايد كه اين حديث‌زپير طريقتم ياد است آنگاه مضمون خود را آورده و‌مصراع اوحدي را‌تضمين مي‌كند.

 

۵- مضمون مقطع غزل حافظ هم از ابن يمين است. ابن‌يمين مي‌گويد:

رقيب، ابين ‌يمين را چه مي‌كني انكار

جزالت سخن عذب او خداداد است

 

همچنين مضمون بيت چهارم غزل حافظ را ابن‌يمين چنين ساخته و پرداخته است:

تو باز سدره‌نشيني فلك نشمين تو است

چرا چو بوف كني آشيان به ويرانه

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *