۱- | باغ مرا چه حاجت سرو و صنوبر است |
شمشاد خانه پرور من از که کمتر است | |
۲- | ای نازنین صنم تو چه مذهب گرفته یی |
کت خون ما حلال تر از شیر مادر است | |
۳- | چون نقش غم ز دور ببینی شراب خواه |
تشخیص کرده ایم و مداوا مقرّر است | |
۴- | از آستان پیر مغان سر چرا کشیم |
دولت در این سرا و گشایش درین در است | |
۵- | یک قصه بیش نیست غم عشق و این عجب |
کز هر زبان که می شنوم نامکرّر است | |
۶- | دی وعده داد وصلم و در سر شراب داشت |
امروز تا چه گوید و بازش چه در سر است | |
۷- | در راه ما شکسته دلی می خرند و بس |
بازار خودفروشی از آن سوی دیگر است | |
۸- | شیراز و آب رکنی و این باد خوش نسیم |
عیبش مکن که خال رخ هفت کشور است | |
۹- | فرق است از آب خضر که ظلمات جای اوست |
تا آب ما که منبعش الله اکبر است | |
۱۰- | ما آبروی فقر و قناعت نمی بریم |
با پادشه بگوی که روزی مقدّر است | |
۱۱- | حافظ چه طرفه شاخ نباتیست کلک تو |
کش میوه دلپذیرتر از شهد و شکّر است | |
معاني لغات غزل (۳۹)
باغ: بوستان
شمشاد خانهپرور: (استعاره) شمشاد قد خانهزاد و نازپرورده.
نازنين پسر: پسر نازنين، كنايه از شاه شجاع نوجوان كه ۱۵ سال از حافظ جوانتر بود.
مذهب: راه و روش، خط مشي.
كت: كه تو را.
نقش: طرح و نقشه و صورت.
تشخيص: مشخص كردن، تميز دادن، شناختن.
آستان: درگاه خانه، آستانه در.
پير مغان: پير نگهبان آتش در آتشگاه زرتشتيان، كنابه از پير طريقت، مرشد.
دولت: نيكبختي
گشايش: رهايي.
نامكرر: تازه، بديع، غير تكراري.
آب ركني: آب ركناباد كه ازكوههاي الله اكبر شيراز در شمال شيراز سرچشمه ميگيرد و هنوز جاري است.
خال رخ: خال چهره، شاخص زيبايي، گل سر سبد.
هفت كشور: سابقاً دنيا ار از هفت كشور متشكل ميدانستند كه ايران در وسط و چين و ترك و هند و مصر و روم و عرب در اطراف آن بوده است.
آب خضر: آب حيات كه خضر پيامبر موفق به نوشيدن آن شد.
ظلمات: شهري تاريك در شمال زمين كه آب حيات در آنجا جاري است.
آب روي: اعتبار، ارزش.
فقر: كيفيتي است كه كسي را مالي در دسترس نباشد.
فقير: تهيدستي كه جز از خدا از كسي درخواست نميكند.
قناعت: سازگاريٌ، درويشي، خرسندي.
مقدر: از پيش معلوم شده، نصيبه ازلي، روزي قسمت شده.
طرفه: مرغوب، تحفه، نادرالمثل.
شاخ نبات: اشاره به باريكه و شاخهيي از ني است كه به هنگام تهيه نبات پس از جوشانيدن آب و شكر و رسيدن به غلظت معين آن را از آتش برگرفته و در حالت نيم گرم آن شاخههاي ني را به صورت متحدالمركز در پاتيل شهد فرو ميبرند. شيره غليظ در حال سرد شدن به صورت بلورهاي نبات در آمده و طبق قانون فيزيكي در اطراف شاخههاي ني و بدان متبلور و ميچسبد و اين شاخهها و قلمهای نبات را به فروش مي سانند و در اينجا ني قلم خود را به ني حافظ قلم خود را به ني نبات تشبيه كرده است و ميگويد حاصل آن از شهد و شكر يعني نبات دلپذيرتر است.
معاني ابيات غزل(۳۹)
(۱) باغ من چه نيازي به درخت سرو و صنوبر، و شمشاد دست پروده و خانه زاد من چه چيز از كس ديگري كمتر دارد؟
(۲) اي نوجوان نازنين اين چه شيوهيي است كه در پيش گرفتهيي كه خون ما، درنزد تو از شير مادر حلالتر است.
(۳) تا نشاني از غم و اندوه در تو پيدا شد به شراب روي آر كه ما آزمودهايم و اين بهترين راه مداواي آنست.
(۴) چرا از درگاه پير و مرشد سر باز زنيم كه دستيابي به نيكبختي از اين دولتسرا و گشايش كارها از اين در امكان دارد.
(۵) غم گرفتاري عشق در همه موارد يكسان بوده و بيش از يك قصه تكراري نيست، اما شگفتا كه از زبان هر عاشقي كه ميشنوم بديع و جالب و تازه و بكر است.
(۶) ديروز كه وعده وصال به من ميداد مست بود. بايد ديد كه امروز از اين بابت چه انديشه در سرو چه گفتهيي بر زبان دارد.
(۷) در بازار كوي منزلگاه ما دلهاي شكسته خريدار و رونق دارد و بازار خود فروشي ازسوي ديگر است.
(۸) از شهر شيراز و هواي خوش و آب ركناباد آن دلگير مباش كه گل سرسبد هفت كشور جهان است…
(۹) (و) بين آب حياتي كه در شهر ظلمات جاريست و خضر از آن نوشيد با آب ركنآباد ما كه از كوههاي الله اكبر سرچشمه ميگيرد، زمين تا آسمان فرق است.
(۱۰) ما با درخواست و تقاضا، آبروي فقر و قناعت را نميبريم. شاه آگاه باشد كه روزي هركسي از پيش معلوم و حواله شده است.
(۱۱) حافظ، ني خامه تو كه شيرهيي شيرينتر از شهد و شكردارد چه شاخ نبات مرغوب وطرفهيي است.
شرح ابيات غزل(۳۹)
وزن غزل: مفعول فاعلات مفاعيل فاعلات
بحر غزل: مضارع مثمن اخرب مكفوف مقصور
خاقاني:
اي دل به عشق بر تو كه عشقت چه درخور است
درسر شدي ندانمت اي دل چه درسر است
مولوي:
امروز روز نوبت ديدار دلبر است
امروز روز طالع خورشيد اكبر است
جانا جمال روح بسي خوب و با فر، است
ليكن جمال حسن تو خود چيز ديگر است
همام:
حسن تو را ممالک دلها مسخر است
مقبل كسي كه وصل تو او را ميسر است
اين زآب و خاك نيست كه جاني مصور است
چشم جهانيان به جمالش منور است
سعدي:
از هرچه ميرود سخن دوست خوشتر است
پيغام آشنا سخن روح پرور است
اين بوي روح پرور از آن كوي دلبر است
وين آب زندگاني از آن حوض كوثر است
خواجو:
نعلم نگر نهاده بر آتش كه عنبر است
وز طره طوق كرده كه از مشك چنبر است
سلمان:
باز اين منم كه ديده بختم منور است
ز آن خاك در كه سرمه خورشيد انور است
ميركرماني:
روي جهان فروز تو خورشيد انور است
مرجان دلفريب تو جان مصور است
۱- با جلوس شاه شجاع شاعران به عنوان خيرمقدم اشعاري سروده و تقديم داشتند و همانطور كه در پيش گفته شد اين يك امر رقابتي بين شاعران بود تا كلام فاخر از زبان خامه چه كسي بيرون آيد؟ مطلع همه غزلهايي كه بر اين وزن و قافيه توسط حافظ پژوهان استخراج شده همه در اينجا آورده شد كه در ميان آنها چند تن از شاعران، معاصر حافظ اند. از آنجايي كه بيشر مردم، خوانندة ديوان حافظ بوده و به كار دفتر و ديوان ديگر شاعران نامبرده چندان كاري ندارند و احتمال اين شبهه زياد است كه با خواندن غزل حافظ تصور كنند حافظ به محض جلوس يك نوجوان بر مسند حكومت تقاضاي پول و وظيفه كره است يادآورد ميشود كه بنا به حكم سنتهاي زمانه و رقابت بين شعراي هم زمان حافظ اين غزل را براي شاه شجاع سروده و قدرت نمايي كرده و براي اينكه شاه جوان در حق او گمان بد نبرده و او را متقاضي انعام به شمار نياورد بيت مشهور:
ما آبروي فقر و قناعت نميبريم
با پادشه بگوي كه روزي مقرر است
را در پايان غزل خود آورده و در مقطع كلام از اينكه به خوبي از عهده ساختن غزلي شيوا برآمده خود خوشحال و از شيريني كلام خويش سرمست است.
۲- بعضي از حافظنويسان در گذشته از روي ديد محدود خود و به خاطر اينكه از شأن نزول غزل آگاهي نداشتهاند در بيت دوم، آنجا كه شاعر خطاب به شاه جوان ميفرمايد: اين نازنين پسر، دست برده و به گمان خود براي آنكه ننگ شاهد بازي را از دامن شاعر محبوب خود بزدايند آن را به نازنين صنم تبديل كردهاند و اين درستكاري درزمان حاضر خم مورد قبول بعضي از حافظ پژوهان كه مايلند به همه غزلهاي حافظ جنبه عاشقانه بودن صرف بدهند واقع شده است. اين گونه تغييرات سبب ميشود كه مقصد و مقصود شاعر به صورت مصنوعي وجور ديگري جلوه و قلمداد شود.
۳- معاني متنوع ابيات اين غزل نشان ميدهد كه گوينده آن هرگز درصدد انشاء يك غزل مدحيه يا غزل عاشقانه نبوده است و گرنه ميتوانست در مورد هر كدام از ايندو طرز تفكر،مضامين مناسب به همان را بياورد و چنين نكرده بلكه مضامين بكر و عالي در كنار هر قافيه گنجانيده تا غزلش در مقام مقابله باساير غزلها پرمغزتر و سنگينتر جلوه كند.
سلام عالی متشکر.
سپاس