۱- | اگر چه باده فرح بخش و باد گل بیزست |
به بانگ چنگ مخور می که محتسب تیزست | |
۲- | صراحیی و حریفی گرت به چنگ افتد |
به عقل نوش که ایام فتنه انگیزست | |
۳- | در آستین مرقّع پیاله پنهان کن |
که همچو چشم صراحی زمانه خونریزست | |
۴- | زرنگ باده بشوییم خرقه ها در اشک |
که موسم ورع و روزگار پرهیز است | |
۵- | مجوی عیش خوش از دور واژگون سپهر |
که صاف این سر خم جمله دُردی آمیزست | |
۶- | سپهر برشده پرویز نی ست خون افشان |
که ریزهاش سر کسری و تاج پرویزست | |
۷- | عراق و فارس گرفتی به شعر خوش حافظ |
بیا که نوبت بغداد و وقت تبریزست | |
معاني لغات غزل (۴۰)
فرحبخش: شاديآور.
گلبيز: گلافشان، گلريز، عطرافشان.
به بانگ چنگ: به همراه آواز چنگ.
محتسب: نهي كننده كارهاي ناروا، بازدارنده كارهاي نامشروع، لقب اميرمبارزالدين.
تيز: شنوا، تند و حاد، بران، قاطع و برنده، خروج گاز شكم با صدا.
صراحي: ظرف شراب با گردن دراز كه به شكل مرغابي و حيوانات ميساخته و شراب از چشم و نوك آن خارج ميشده است.
حريف: مصاحب، هم پياله، مراد يار و محبوب است.
به عقل نوش: ازروي عقل بنوش، محتاطانه بنوش.
فتنهانگيز: آشوبي، پرآشوب.
مرقع: وصلهدار، رقعه رقعه به هم دوخته شده، خرقه وصلهدار.
چشم صراحي: محل خروج شراب از صراحي كه از چشم شكل پرنده است.
ورع: پرهيزكاري، پارسايي، تقوا.
باژگون: واژگون، وارون.
دور باژگون سپهر: گردش چرخ وارون.
صاف: زلال، خالص، كنايه از مايع زلال رويي خم شراب.
درديآميز: كدر، آ«يخته به درد و تهنشين شراب.
پرويزن: غربال، الك.
ريزه: ذرات از الك گذشته، ذرههاي الك شده.
عراق: استانهاي اصفهان- همدان- ري و مركزي.
معاني ابيات غزل(۴۰)
(۱) هرچند باده شادياور و نسيم، گلبيزان و هوا مساعد است، مبادا آشكارا و به همراه ساز و آواز به شراب بنشيني كه گوش محتسب تيز و شنوا و حساس است.
(۲) هرگاه ظرفي شراب و هم پيالهيي با آداب يافتي با احتياط تمام با او به ميگساري بنشين كه زمانه زمانه پرآشوبي است.
(۳) پيالهرا در آستين خرقه پنهان نگاهدار كه چشم روزگار به مانند چشم صراحي خونبار است.
(۴) خرقهها را با اشك شسته و رنگ باده را از آن ميزدائيم چرا كه زمان تظاهر به پرهيزكاري و پارسايي است.
(۵) از گردش اين سپهر وارون عيش و شادي توقع مدار كه زلال سر اين خم روزگار هم، دردي و كدر و مغشوش است.
(۶) اين سپهر بلند به مانند غربالي خون پالاست كه زيرترين ذرات گذشته از آن، سر و تاج خسروپرويز است.
(۷) حافظ، با شعر خوش و شورانگيز خود عراق و فارس را مسخر خود كردهيي، اينك نوبت بغداد و تبريز فرا رسيده است.
شرح ابيات غزل (۴۰)
وزن غزل: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن
بحر غزل: مجتث مخبون اصلم مسبغ
۱- اين غزل درسالهاي اول دوره حكومت امير مبارزالدين مظفر سروده شده كه در خمشكني و بستن در ميخانهها كوشا بود و ازطرف پسرش شاه شجاع كه با شيوه تظاهر پدر موافق نبود لقب محتسب گرفت. شاه شجاع گويد:
در مجلس دهر ساز مستي پست است
نه چنگ به قانون و نه دف بر دست است
رندان همه ترك ميپرستي كردند
جز محتسب شهر كه بي مي مست است
و حافظ نيز اين لقب را هميشه براي امير مبارزالدين به كار ميبرد. بايد دانست شاعري كه اشعارش هميشه داراي ايهام است در مواقع ضروري با نسبت دادن به دشمن كلماتي انتخاب ميكند كه گذشته از معناي ظاهري آن معناي باطني آن نيز كارساز! باشد و در بيت اول (تيز) را كه داراي معاني مختلفي است به كار ميگيرد تا در ضمن او را تحقير هم كرده باشد.
۲- منظور شاعر از پنهان كردن پياله در آستين خرقه در بيت سوم بدين لحاظ است كه سابقاً صوفيان در آستين گشاد خرقه خود لوازم خود را قرار ميدادند و اين رسم صوفيان و خرقهپوشان بوده است.
۳- طنز پياده شده در بيت چهارم از شاهكارهاي طنز است. شاعر ميگويد اكنون كه زمان تظاهر به پرهيزكاري و پارسايي و پاكدامني است ما هم براي آنكه به صورت پرهيزكاران درآئيم به ناچار آلودگيها ورنگ ولكه شراب را ازخرقه خود با آب چشم شسته و ميزدائيم.
۴- در بيت ششم حافظ به صورت كنايه تحولات اين چرخ گردون را يادآور شده و ميخواهد بگويد چنان نماند و چنين نيز هم نخواهد ماند.
۵- از مفاد بيت مقطع كلام چنين مستفاد ميشود كه در زمان ميانسالي حافظ اشعار او در فارس و عراق آن زمان كاملاً مشهور و ورد زبانها بوده و شاعر در ضمير باطن خود اراده نفوذ درساير بلاد را داشته است.
۶- مضمون بيت نخست را حافظ ازنظامي گنجوي در ليلي و مجنون گرفته است. نظامي فرمايد:
آن سخته جان ستان خونريز
بادي تند است و آتشي تيز
همچنين مضمون بيت ششم نيز از نظامي است كه در شرفنامه ميفرمايد:
در اين طشت غربالي آبگون
تو غربال خاكي ملك طشت خون