۱- |
از بَس زِ ما برای عزیزی پیام رفت |
|
قُربِ پیام و قدر و مقام کلام رفت |
|
|
۲- |
یک شب مرا کنارِ یکی دید و روزِ بعد |
|
از ما بُرید و تا که کَشَد انتقام رفت |
|
|
۳- |
پایانِ بد بیاریِ ما را نگاه کن |
|
تنها نه او که همرهِ او ننگ و نام رفت |
|
|
۴- |
رفتم مگر بپرسم از آن یارِ تند و تیز |
|
تیغ برهنه بود چرا در نیام رفت |
|
|
۵- |
تا آن که دیدمش به غروبی به پُشتِ بام |
|
شاید برای دیدنِ مه وقتِ شام رفت |
|
|
۶- |
شیخ از برای دیدن ماهِ صیام دوش |
|
آن مه برای دیده شدن پشتِ بام رفت |
|
|
۷- |
امّا جواب عرضِ سلام مرا نداد |
|
از بام رفت و آبرویِ من تمام رفت |
|
|
۸- |
ناچار و ناگزیر به می بُرده ام پناه |
|
در شهر ذکرِ شرب مدامم، مدام رفت |
|
|
۹- |
ماهی گرفتنِ تو «جلالی» تمام شد |
|
ماهی برفت و همرهِ او بند و دام رفت |
|
|