Menu

غزل شماره ۹۱

91

۱- تو، ای قُمری که را گم کرده ای با این هیاهویت
چه گُم کردی بگو، کشتی مرا با بانگِ کوکویت
۲- به سویِ کویِ خود رو کن، مپرس از من که کو، کویم
بِپَر از بام و کوی من اگر گم کرده ای کویت
۳- ز من آموز شب ها تا سحر آهسته نالیدن
به پشت بامِ من پرگو مباش و کم کن این رویت
۴- به من دلدارِ من فرمود در پیش تو خوش باور
چه کس کرده ست تعریف من و این گونه جادویت
۵- بگفتم قد موزونِ تو و آن حالت گیسو
لبِ لعل و دهانِ غنچه و آن خالِ هندویت
۶- هم آن چاه زنخدان، تیرِ مژگان، گوهرِ دندان
هم ای ابروکمان رنگِ سیاه چشم و ابرویت
۷- بگفتا هیچ می دانی «جلالی» چیست حالِ ما
تو از کوکویِ قُمری خسته ای من از تکاپویت
 

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *