۱- | درین زمانه رفیقی که خالی از خللست |
صراحی می ناب و سفینه غزلست | |
۲- | جریده رو که گذرگاه عافیت تنگست |
پیاله گیر که عمر عزیز بیبدلست | |
۳- | نه من ز بی عملی در جهان ملولم و بس |
ملالت علما هم ز علم بی عملست | |
۴- | به چشم عقل درین رهگذار پرآشوب |
جهان و کار جهان بیثبات و بیمحلست | |
۵- | بگیر طرّه مه چهرهای و قصه مخوان |
که سعد و نحس ز تاثیر زهره و زحلست | |
۶- | دلم امید فراوان به وصل روی تو داشت |
ولی اجل به ره عمر رهزن املست | |
۷- | به هیچ دور نخواهند یافت هشیارش |
چنین که حافظ ما مست باده ازلست | |
معاني لغات غزل (۴۴)
خلل: رخنه، تباهي، فساد، خرابي.
سفينه: كشتي، جنگ غزل، دفتري كه در آن غزلهاي ناب را مينوشتهاند.
جريده: مجرد، تنها، سبكبار بودن ازتعلقات دنيوي.
عافيت: صحت و سلامت، پرهيزكاري.
عمل: كار، كنايه از كارنيك.
علما: دانشمندان، كنايه از علماي ديني.
پرآشوب: پر از فتنه و فساد، پر از غوغا.
بيمحل: بيجا، بياعتبار.
طره: موهاي آويخته به پيشاني تا بالاي ابرو.
سعد: مبارك، ميمون.
نحس: شوم.
امل: آرزو.
دور: زمان، گرداگرد، يك دوره.
مست باده ازل: سرمست ازباده مقسوم ازلي.
معاني ابيات غزل (۴۴)
(۱) در ايندور و زمانه تنها دوستيكرنگ و بيريا تنگ شراب و دفترجُنگِ غزلهايناب است.
(۲) از تنگنا و گذرگاه عمر سبكبار بگذر و به ياري روي آور وبه شادي بگذران كه عمر با گذشتن آن ديگر باز نميگردد.
(۳) تنها من از اينكه كار نيكي نكرده شرمنده نيستم كه ملالت و شرمندگي علماي دين هم ناشی از علم بي عمل آنهاست.
(۴) در پيش چشم عقل و در مسير عمر و در اين دوره پر آشوب، دنيا و مشغوليات آن ناپايدار و بياعتبار به نظر ميآيد.
(۵) دست و چنگ در زلف ماهرويي زده با او دل خوشدار و اينقدر از سعد نحس زهره و زحل سخن و داستان مگو.
(۶) براي رسيدن به وصال تو آرزوهاي زيادي در دل داشتم افسوس كه مرگ در كمينگاه عمر تاراجگر آرزوهاست.
(۷) اين چنين كه حافظ ما سرمست باده ازلي است در هيچ دوره و زماني كسي او را هشيار نخواهد يافت.
شرح ابيات غزل (۴۴)
وزن غزل: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلات
بحر غزل: مجتث مثمن مخبون مقصور
بيشتر غزلهايي كه مانند اين غزل از آن بوي نوميدي و افسردگي ميآيد مربوط به بدترين دوره عمر شاعر آزادانديش ما حافظ يعني پس از قتل شاه شيخ ابواسحاق تا حكومت شاه شجاع است. دراينگونه غزلها هميشه صحبت از ناپايداري و بيوفايي دنيا و خوشباشي و مستي و بازگويي نصيبه و قسمت ازلي است كه حافظ بدان ميانديشيده است. مفاد بيت مقطع دلالت بر اين دارد كه حافظ از علم نجوم و اصطلاحات آن آگاهي كامل داشته است. در بيت پنجم از سعد و نحس ستارگان صحبت ميكند و قدما اعتقاد داشتند كه سعد دو ستارهاي است در منزل بيست و دوم از منازل قمر و نحوست مربوط به ستارگان زحل و مريخ است. در بيت مقطع منظور حافظ از دور همان يك دور شمسي حركت زمين به دور خورشيد يعني ۳۶۵ روز است و طايفه زروانيان يا ازليون يا دهري مذهبان عقيده داشتند كه زمان عاملي ابدي و جاويد و منشاء خلق جهان و جهانيان است و به همين دليل به آن ازل ميگفتند و حافظ ميفرمايد به هيچ دوره و سال از سالهاي عمر محدودش هشيار نميشود زيرا او مست باده مقسوم ازلي است و در اين بيت اضمار قبل از ذكر كه ضرورت شعري است آمده و براي درك بهتر معناي شعر بايستي چنين خواند:
چنين كه حافظ ما مست باده ازليست
به هيچ دور نخواهند يافت هشيارش