۱- |
یکی می گفت می شرعاً حرامست و زیان دارد |
|
بلی، امّا برای آن که چون او سر گران دارد |
|
|
۲- |
نمی دانست آن ناخورده می، می خواره ای چون من |
|
ز فیضِ خامهِ صُنع از ازل خطِّ امان دارد |
|
|
۳- |
مرا می دید و بود از مستیم ناراضی و دیدم |
|
چه بُغضی در گلو آن مؤمنِ جنّت مکان! دارد |
|
|
۴- |
ز پا افتاده افزونست از پیکانِ مُژگان ها |
|
کمان ابروی من دیگر چه تیری در کمان دارد |
|
|
۵- |
تو ای زیبا که دمسردی، به خون گرمی گرا، زیرا |
|
بهار حسنِ هر زیبا رُخی در پی خزان دارد |
|
|
۶- |
نبردم بر کسی هرگز حسد جز آنکه با یارش |
|
کنار سبزه در دستش شراب ارغوان دارد |
|
|
۷- |
کند دست دگر در گردن و چاک گریبانی |
|
کنار جوی و پای لخت در آب روان دارد |
|
|
۸- |
نشان بی نشانی لایق آن دَردُکش باشد |
|
که بر خاک در میخانه سر بر آستان دارد |
|
|
۹- |
نگر در پنجه های پنج یک گیری، گریبانی |
|
سپس بنگر چه کس دستی به سوی آسمان دارد |
|
|
۱۰- |
نباشد هیچ با خون رزان خون کسان یکسان |
|
من آن را فاش و زاهد این خورد امّا نهان دارد |
|
|
۱۱- |
دهد زاهد زِ کف دنیا به بوی آخرت امّا |
|
به دستانش «جلالی» باد در آخر زمان دارد |
|
|