Menu

غزل شماره ۱۸۸

188

۱- عشق را کی عاشقان پنهان کنند
در ره جانانه جان قربان کنند
۲- می رود آن سرو قد دامن کشان
عاشقانش اشک در دامان کنند
۳- بر فراز سینه زلفانش مدام
گوی ها را دست چون چوگان کنند
۴- برق شادی می جهد از چشم ها
تا نظر بر آن لب و دندان کنند
۵- می دهد پرهیز از می، عقل خام
عاشقان کی گوش بر فرمان کنند
۶- سوزم از فرط عطش وز داغ تب
هر دو را عنّاب لب درمان کنند
۷- چشم و لب را قهر و لطفش سِحروار
گاه گریانند و گاه خندان کنند
۸- بهر دل جا در سر زلفش نبود
تا که آن سرگشته را مهمان کنند
۹- وه! «جلالی» کاش این دل بُردگان
چاره ای از بهر این هجران کنند
 

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *