Menu

غزل شماره ۸۰

79

۱- گر ز دست زُلف مشکینت خطایی رفت رفت
ور ز هندوی شما بر ما جفایی رفت رفت
۲- برق عشق اَر خرمن پشمینه پوشی سوخت سوخت
جور شاه کامران گر بر گدایی رفت رفت
۳- گر دلی از غمزه ی دلدار باری بُرد بُرد
وَر میان جان و جانان ماجرایی رفت رفت
۴- از سخن چینان ملالت‌ها پدید آمد ولی
چون میان هم نشینان ناسزایی رفت رفت
۵- در طریقت رنجشِ خاطِر نباشد مِی بیار
هر کدورت را که بینی چون صفایی رفت رفت
۶- عشق بازی را تحمُّل باید ای دل، پای دار
گر ملالی بود، بود و گر خطایی رفت رفت
۷- عیب حافظ گو مگو واعظ، که رفت از خانقاه
پای آزادی چه بندی گر به جایی رفت رفت

 

معاني لغات غزل (۸۰)

 

دست: در بيت اول مجازاً به معناي رفتار و كردار.

زلف مشكين: زلف مشكفام، زلف سياه.

خطايي رفت رفت: خطا و تجاوزي سرزد گذشت و مهم نيست.

هندو: هندي، و مجازاً به معناي خال سياه، سياه، غلام، زلف سياه.

برق عشق: (اضافه‌تشبيهي) عشق به برق تشبيه شده.

كامران: خوشبخت، خوشگذران.

غمزه: ادا و اطوار و اشاره به كمك حركات چشم و ابرو، عشوه.

طريقت: سيروسلوك، راه معرفت به اسرار حق، روش و مسلك، دومين منزل از منازل سه گانه سلوك: شريعت طريقت، حقيقت.

كدورت: تيرگي، آزردگي، خاطر.

تحمل: بردباري.

 

معاني ابيات غزل (۸۰)

 

(۱) اگر از زلف سياه و خوشبوي تو خطايي و از خال سياه روي تو، به ما ستمي رسيد گذشت و تمام شد.

(۲) اگر جرقه عشق خرمن هستي درويشي را سوزانيد و پادشاهي كامروا برگدايي جفا كرد، گذشت و تمام شد.

(۳) اگر دلي زير بار ناز و عشوه دلبري به ستوه آمد و ميان عاشق و معشوقي برخوردي صورت گرفت، گذشت و تمام شد.

(۴) سخن‌چينان سبب ملامت خاطرها شدند و به سبب آن اگر ميان هم‌نشينان ناسزايي رد و بدل گرديد، گذشت و تمام شد.

(۵) در راه سير و سلوك و معرفت به اسرار حق، رنجش خاطر معنا و مفهومي ندارد. باده پيش‌آر كه هر كدورتي، چون به صفا و آشتي كشيد، گذشت و تمام شد.

(۶) اي دل، لازمه عشقبازي تحمل و بردباري است. استقامت داشته باش. اگر ملال و اندوهي در ميان بود يا خطايي پيش آمده بود گذشت و تمام شد.

(۷) به واعظ بگو از حافظ بدگويي نكند. او ازاين خانقاه (شهر) به دررفت. براي پاي آزادي بندي متصور نيست به هركجا رفت رفت. گذشت و تمام شد.

 

شرح ابيات غزل (۸۰)

 

وزن غزل: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلات

بحر غزل: رمل مثمّن مقصور

 

اين غزل يكي از غزلهايي است كه حافظ به هنگام رفتن به تبعيد، در شيراز سروده تا هم به عنوان خداحافظي شاه‌شجاع باشد و هم ‌بي‌اعتنايي و خونسردي خود را به شاه بنماياند و درصفحه ۷۱ اين كتاب درفصل (چرا حافظ به يزد تبعيد شد) دراين باره سخن رفته است ايهام بيت چهارم به آنهايي بر مي‌گردد كه درمجالس ادبي درصدد تخطئه حافظ برمي‌آمده و نظر شاه‌شجاع را نسب به او مكدر مي‌كرده‌‌اند. نكته قابل دقت ايهام بيت مقطع غزل است. همانطور كه درمعني اين بيت گفته شد فعل امر (بگو) خطاب به شاه‌شجاع است و منظور از واعظ تورانشاه وزير است كه مصلحت حكومت را در تغيير رويه شاه دانسته و اين تغيير سياست منجر به تبعيد حافظ شد.

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *