Menu

حرف ز

حرف-ز

 

 

 

ز

زارون

[za:ruN]

 

[پ ۲: ۳۴۱]

زاران، در حال زاری [م.ت].

زَبون

[zEbuN]

 

[پ ۴: ۱۱۴]

زبان، لهجه، گویش [م.ت].

 

زَرْدَمْبو

[zærdmbu]

 

[پ ۱: ۴۲۱]

چهرۀ زرد و متورّم [یزدی: ۱۵۳/ پ ۱: ۴۵۵]/ کسی که بر اثر بیماری کبدی و یا کم خونی و یا انگل و … چهرۀ متورّم و رنگی زرد خاکی داشته باشد [گویش: ۱۰۸]/ کسی که روی زرد از بیماری دارد، با رنگ زرد بد رنگ چون رنگ و روی بیماران، زرد چهره، زرد رنگ [دهخدا ۸: ۱۱۲۹۶].

 

زِرْ زِرْ

[zer-zer]

 

[پ ۳: ۲۰۹]

سخن گفتن زیر لب (کنایه ای تحقیر آمیز)، آواز گریه نامطبوع در طفل و جز آن، آواز گریۀ اطفال ناشکیبا [دهخدا ۸: ۱۱۲۹۹]/ سخن یاوه گفتن، بیهوده سخن گفتن [ح.م].

 

زَرُک

[zErok]

 

[پ ۱: ۴۲۲]

مصغر اسم زری، زهرا [گویش: ۱۰۸].

 

زُرْنا

[zo:rna]

 

[پ ۲: ۲۳۵]

اشتر گلو، راه انحرافی که در قنات می کنند [یزدی: ۱۵۳]/ جایی که آب در سوراخی فرو می رود و در جایی دیگر بیرون می آید، مجرایی به صورت U است، اشتر گلو [گویش: ۱۰۸].

 

زِشْ

[ze:S]

 

[پ ۴: ۱۲۵]

زشت، کریه، قبیح [م.ت].

 

زِشْتی بارْ اُرْدَن

[zeSti-bar-ordæN]

 

[پ ۱: ۴۳۲]

کار ناجور و ناسنجیده کردن، کار زشت کردن که باعث آبرو ریزی شود [ح.م].

 

زِمِسّون

[zemessuN]

 

[پ ۴: نسخة مجازی]

زمستان [م.ت].

 

زَمون

[zæmuN]

 

[پ ۳: ۲۲۲]

زمان، وقت، موعد [م.ت].

 

زَمونَه

[zæmunE]

 

[پ ۳: ۲۱۹]

زمانه [م.ت].

 

زَنْجیل

[zæŋdZil]

 

[پ ۱: ۴۱۰]

زنجیر [یزدی: ۱۵۴/ پ ۱: ۴۵۵/ گویش: ۱۰۹]/ در اینجا منظور زنجیرهای مخصوص دعوا است که بسیار نازک و تیز است و به «زنجیل اردکونی» (زنجیر اردکانی) معروف است [م.ت].

 

زَنْ کِردَن

[zæN-kerdæN]

 

[پ ۴: نسخة مجازی]

زن گرفتن، ازدواج کردن، همسر اختیار کردن [م.ت].

 

زودی باش

[zudi-baS]

 

[پ ۳: ۲۱۶]

زود باش، سریعتر عمل کن، سریعتر باشد [م.ت].

 

زورِ سَرْما

[zur-e-særma]

 

[پ ۳: ۲۲۴]

فشار سرما، قدرت سرما، سختی سرما [م.ت].

زیپو

[zipo]

 

[پ ۱: ۴۴۲]

آبزیپو: آبگوشت یا آش سخت کم گوشت و کم چربی و بی مزه، آبگوشت یا چای یا شربتی کم مایه [دهخدا ۸: ۱۱۵۱۲]/ بی رمق و رقیق و بی رنگ و رو، در مورد آبگوشت بی مزّه یا چای کمرنگ و پر آب گویند (ر.ک به آب زیپو) [م.ت].

 

زیجیمَه

[zidZimE]

 

[پ ۱: ۴۳۰]

(= زیجومه) زیر جامه [گویش: ۱۰۹/ پ ۱: ۴۵۵]/ زیجومه: زیر جامه و به طور اخص زیر شلواری [یزدی: ۱۵۶].

 

زیرِ دِل تِنْگْ بودَن

[zir-e-del-teŋg-budæN]

 

[پ ۲: ۲۳۶]

سخت بودن دفع مدفوع به دلیل یبوست [م.ت].

 

زیر و رویی

[zir-o-ruji]

 

[پ ۱: ؟]

اسهال و استفراغ داشتن، بیشتر در مورد کودکان گفته می شود (زیر و رویی شده) [یزدی: ۱۵۶]/ بیماری اسهال و استفراغ [گویش: ۱۱۰]/ اسهالی شدن [پ ۱: ۴۵۵].

 

زِیْنَلْ

[zejnæl]

 

[پ ۲: ۲۳۹]

(زینال) مخفف نام زین العابدین، به تنهایی نیز نام گذاشته می شود [م.ت].

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *