Menu

نکاتی درباره «وحشی بافقی»

نکاتی-درباره-«وحشی-بافقی»


وحشی بافقی از جمله معدود شعرائی است که به سبب ابداع سبک و طرز نو در شعر و غزل در زمان حیاتِ خود شهره خاص و عام شد و پس از مرگش نیز همه تذکره نویسان از اوبه نیکی یاد و به تفصیل قلمفرسایی کرده اند.
شادروان استاد سعید نفیسی سال¬ها پیش به منظور نوشتن مقدمه¬ای بر دیوان وحشی بافقی و به درخواست سازمان انتشارات جاویدان کلیه مدارک و مأخذ و تذکره¬های موجود را که بالغ بر ۳۳ کتاب می شود مطالعه و شرح¬حال جامع و فاضلانه¬ای بر دیوان مولانا وحشی نوشته¬اند. مدارک مورد استفاده، استاد سعید نفیسی بشرح زیر است:
۱- کتاب هفت اقلیم امین احمد رازی که در سال ۱۰۰۲ یعنی یازده سال پس از درگذشت وحشی به پایان رسیده است.
۲- کتاب سلم السماوات نوشته شیخ ابوالقاسم بن ابو حامد بن نصر بلیانی کازرونی انصاری که در سال ۱۰۱۴ به پایان رسیده است.
۳- تذکره مجمع الخواص نوشته صادق کتابدار که پیش از سال ۱۰۱۶ به زبان ترکی تألیف شده است.
۴- تذکره خیرالبیان نوشته شاه حسین بن ملک غیاث¬الدین محمود سیستانی (مؤلف کتاب احیاء الملوک) که در سال ۱۰۱۹ به پایان رسیده است.
۵- کتاب مجمع¬الفصحاء تألیف محمد عارف لقائی که در سال ۱۰۱۹ به اتمام رسیده است.
۶- کتاب عرفان العاشقین و عرصات العارفین نوشته تقی¬الدین معین الدین محمد بن سعد الدین محمد حسینی اوحدی دقاقی بلیانی اصفهانی که در سال ۱۰۲۴ به پایان رسیده است.
۷- تذکره میخانه تألیف ملاعبدالنبی فخرالزمانی قزوینی که به سال ۱۰۲۸ پایان یافته است.
۸- کتاب تاریخ عالم آرای عباسی تألیف اسکندر بیک منشی که در سال ۱۰۳۸ به اتمام رسیده است.
۹- تذکره میرزا طاهر نصر ابادی که در ۱۰۸۳ به پایان رسیده است.
۱۰- کتاب جامع مفیدی نوشته محمد مفید بن نجم الدین محمود مستوفی بافقی یزدی که در سال ۱۰۹۰ به پایان رسیده است.
۱۱- سفیه خوشگو = که در سال ۱۱۴۷ تدوین یافته و مؤلف این سفینه شاعر دیگری به نام وحشی دولت آبادی یا وحشی فرح آبادی را به جای وحشی بافقی اشتباهاً گرفته است.
۱۲- بهارستان سخن تألیف نواب صمصام الدوله میرعبدالرزاق خوافی که در ۱۱۶۰ به پایان رسیده است.
۱۳- تذکره ریاض الشعراء تألیف علیقلی خانی واله داغستانی که در سال ۱۱۶۱ به پایان رسیده است.
۱۴- آتشکده آذر تألیف حاج لطفعلی بیک آذر که تألیف آن در ۱۱۷۵ خاتمه یافته است.
۱۵- تذکره حسینی تألیف میر حسین دوست سنبهلی که تاریخ اتمام آن سال ۱۱۶۳ هجری است.
۱۶- کتاب صحف ابراهیم تألیف علی ابراهیم که در سال ۱۲۰۵ به پایان رسیده است.
۱۷- کتاب خلاصه الافکار تألیف میر ابوطالب خان تبریزی پایان یافته در سال ۱۲۰۶ هجری
۱۸- نتایج الافکار تألیف محمدقدرت¬الله خان گو پا موی پایان یافته در سال ۱۲۵۸ هجری.
۱۹- کتاب مجمع الصفحاء تألیف امیرالشعراء رضا قلی خان هدایت که سال اتمام آن ۱۲۸۴ هجری است.
۲۰- ایضاً رضا قلی خان هدایت در روضه الصفای ناصری خود دو سطر درباره وحشی مطلب دارد.
۲۱- تذکره هفت آسمان تألیف مولوی آغا احمدعلی که در سال ۱۲۹۰ در کلکته چاپ شده است.
۲۲- تذکره شمع انجمن تألیف امیرالملک سید محمد صدیق خان بهادر که در ۱۲۹۲ با آخر رسانیده است.
۲۳- تذکره روز روشن تألیف مولوی محمد مظفر حسین صبا که در سال ۱۲۹۶ پرداخته شده.
******
نام و مشخصات این ۲۳ تذکره بدان سبب آورده شد که هرگاه طالبان حقیقت مایل به تحقیق شخصی درباره احوال وحشی بافقی باشند بدان¬ها روی آوردند لیکن باید گفت اینکار قبلاً توسط استاد سعید نفیسی انجام شده و اینجانب از لحاظ اینکه بسیاری از مطالب این تذکره-ها تکراری و سبب دردسر خواننده می¬شود و یا بعضاً حاوی اشتباهاتی است که بایستی با مطابقت امر بدان آگاهی حاصل آید شرح حال این شاعر توانای همشهری را با ذکر دو خاطره که از معمرین این دیار درباره وحشی شنیده بودم به صورت موجز به رشته تحریر درآورده و به خوانندگان این اطمینان را می¬دهم که با مرور تذکره و کتب متعدد مطلبی بیش از آنچه که در این مقاله گرد آورده شده است نخواهند یافت.
نام شاعر:
نام شاعرکمال الدین محمد (نه شمس الدین محمد) است و از آنجایی¬که بعضی از تذکره¬ نویسان او را بنام شمس¬الدین محمد خوانده¬اند شاید بدان سبب باشد که شاعر در برهه¬ای از زمان خود کُنیه خود را عوض کرده باشد و این احتمال ضعیف است.
سال تولد:
وحشی بافقی در سال ۹۳۹ هجری درست ۹ سال پس از ارتحال شاه اسماعیل صفوی و در سال نهم سلطنت شاه طهماسب متولد شده است.
محل تولد:
محل تولد مولانا وحشی در قصبه بافق یزد (نه قصبه بافت کرمان) بوده که در حال حاضر به نام شهرستان بافق یکی ازشهر های استان یزد می باشد. از آنجایی¬که تذکره¬نویسان غالباً افرادی غیر محقق بوده و بعضاً مطالب را از تذکره¬های دیگر عیناً نقل می¬کرده اند و به سبب اینکه شهرت قریه بافق یزد در آن زمان سابق به مراتب کمتر از بافت کرمان بوده این سوء تفاهم برای صاحبان تذکره پیش آمده که وحشی از بافت کرمان است.
خانواده شاعر:
شاعر از خانواده ای نسبتاً مرفه الحال و باسواد و اهل فضل و کمال از دیار بافق است. آباء و اجداد او متمکن و با سواد بوده¬اند و به همین سبب شاعر در دوره کودکی به مکتب سپرده می¬شود. (خلاف اکثر کودکان آن زمان) و سواد می آموزد. در اوایل نوجوانی شاعر با برادرش به نام (مرادی) هر دو از شاگردان مولانا شرف الدین علی بافقی یزدی بوده و درجات کمال را در نزد این استاد فاضل طی کرده اند.
این مولانا شرف الدین علی بافقی از بازماندگان و نوادگان شرف الدین علی یزدی معروف قرن نهم هجری است که کتاب ظفرنامه را نوشته و قبر او در خیابان امام خمینی یزد در حال حاضر به صورت کتابخانه و سالن نمایش در آمده است.
نویسنده در سن ۱۲ سالگی در زیرزمینی واقع در همین محل عین قبر شرف الدین علی را با سنگ قبر او در وسط چند قبر دیگر، در اطراف آن دیده بودم که به صورت زباله دانی در آمده بود لیکن پا برجا و محصور بود تا اینکه متأسفانه ۲ مرتبه در اثر نوسازی!! صورت قبر از بین رفت.
مهاجرت اول شاعر:
وحشی پس از اینکه در بافق یزد در نزد استاد خود معلومات متداوله آن زمان را می-آموزد به شهر یزد مهاجرت می¬کند و این در سالهای اول جوانی اوست در سابق مهاجرت از دهات و قصبات و توطن در مرکز شهر چندان رایج نبود و منحصر به خانواده¬هایی می شد که دستشان به دهنشان می¬رسید و از لحاظ معیشت خیالشان راحت بود. خانواده وحشی نیز چنین بودند آنها نخست به شهر یزد نقل مکان کردند و وحشی در یزد، به تکمیل معلومات خود پرداخته و پس از چندی به کاشان مهاجرت کرده است. طول زمان اقامت وحشی در یزد پیش از مهاجرت به کاشان را نمی توان از مفاد تذکره ها یافت اما می¬توان دریافت که برادر یا یکی از برادران وحشی قبل از او به کاشان مهاجرت کرده و در آنجا شهرتی بیش از آنچه در یزد داشته است بهم زده و همین موجب مهاجرت مولانا وحشی به کا شان می شود.
مهاجرت دوم شاعر:
مولانا وحشی در آغاز جوانی برای کسب شهرت و نام روبه سوی کاشان می آورد. در آن زمان کاشان دارای شهرتی درخور بوده و افراد فاضل و شعرای مشهور و حاکمی ادیب نواز بنام محمد سلطان داشته است. اقامت وحشی در کاشان زمانی است که او هنوز از عالم شعر و شاعری بی خبر است هر چند پایه و مایه و معلومات و استعداد آن را دارد لیکن تا بدان روز انگیزه ای که سبب تحول فکری او و روی آوردن به عالم شعر و شاعری باشد. در او به وجود نیامده بود.
ورود وحشی به کاشان زمانی است که شاعر مشهور کاشان مولانا محتشم کاشانی سالهای اول ترقی و شهرت شاعری را طی می کند. در این زمان برادر وحشی که در شعر دستی داشته و اشعاری می سروده است در کاشان با شعرای زمان خود محشور و همین امر سبب می¬شود که وحشی روبه عالم شعر و شاعری آورد.
برادر وحشی که در تذکره ها به (مرادی) مشهور است اول دارای تخلص وحشی بوده و اشعاری می¬سروده است. مولانا کمال الدین محمد برادر (مرادی) یا همان وحشی شاعر در این زمان به شغل مکتب داری مشغول و در مصاحبت اهل فضل و کمال ایام می گذرانیده است.
وحشی به تدریج به شعر و شاعری روی آورده و از آنجائی¬که دارای روحیه ای طنزگونه بوده است اشعار اولیه او از طنز و لطیفه مایه ای داشته و به همین سبب دهان به دهان می گشته است. سبب اینکه مولانا تخلص وحشی را برای خود بر می گزیند این است که شعری را با مطلع:
اگر چه هیچ ندارم سَرِ کلی دارم چو شب شود به سر خویش مشعلی دارم
می سراید و این شعر دهان به دهان می گردد تا به گوش حاکم شهر کاشان محمد سلطان می¬رسد و امر به احضار او در مجمع شعرا می دهد. حاکم با دیدن وضع ظاهری شاعر و اینکه با نام (وحشی) که تخلص برادر او بوده است، آشنا و حاضر الذهن بوده می گوید: وحشی این است که چنین شعری را سروده است و حاضرین با سر تصدیق امر می کنند. از طرف دیگر (مرادی) برادر شاعر در همان زمان و در ایام جوانی دار فانی را وداع می گوید.
کمال¬الدین محمد، مکتب دار بافقی یا به عبارت دیگر شاعر تازه کار تخلص (وحشی) را از برادر مرحوم گرفته در اشعار خود بکار می برد.
مولانا وحشی در زمان حیات خود و به دست خویش و با خط زیبای خود در دفتری نخست اشعار برادر مرحوم را بدون تخلص، سپس اشعار خود را با ذکر تخلص وحشی ثبت و ضبط می کند تا آیندگان وجه تمایز اشعار این دو برادر را با داشتن و نداشتن تخلص دریابند. اما دیوان امروزی او چنان نیست.
کچلی شاعر:
این نکته مسلم است که شاعر مشهور دیار ما مبتلا به کچلی بوده است. بیماری کچلی از سه نوع قارچ کچلی، و با سه نوع تظاهر در موی انسان و دام به نظر می رسد. یک نوع که سبب ایجاد شوره در زمینه سر کرده و همیشه سالیان متمادی ادامه می یابد سر شاعر را فراگرفته بود و شاعر مجبور می شد همیشه سر خود را با کلاه و شال از چشم انظار بپوشاند
درباره کچلیِ خود، مو لانا همانطور که گفته شد و از آنجائی که روحیه طنز پرور داشته، در قطعه ای زیبا شعر مشهور سعدی را تضمین کرده چنین می سراید :
نشستم دوش در کنجی که سازم سَــــــرِ کَل را بــــــزیر فوطه پنهان
در آن ساعت حکیمی در گذر بود مرا چون دید زین سان گشت خندان
بـه من گفتا که دارویی مرا هست کز آن دارو ســـرِ کل راســت درمـان
بیــا تا بر سرت پاشم که روید تــــــــرا مو بر سر از خاصیـــت آن
کشیـــدم از جگر آهی و گفتم مــــگر نشنـــیده ای حرف بزرگــان :
((زمیــن شوره سنبل بر نیازرد در او تــــخم عـمل ضـــایع مگردان ))
*****
شاعری به نام غضنفر کَلَجاری که معاصر وحشی و با هم مراودات شعری داشته اند رباعی زیر را درباره کچلی می سراید :

وحشي که گرفته شوره گرد سر او دايم ز سر كل است شورو شر او
افـــــتاد ميان ما و او كشتي شعر ليـــــكن نتوان نهاد سر بر سر او
سبك شاعر:
بابافغاني شيرازي شاعري است كه آنطور كه بايد و شايد قدر و مقام او شناخته نشده است اين شاعر كه شرح حال زندگاني شگفت آور و خواندني دارد پيرو مكتب وقوع واشعار او داراي جاذبه قوي است وحشي در شروع شاعري پيرو مكتب و طرز بابافغاني بوده است.
از طرف ديگر با مولانا محتشم كاشاني شاعر معاصر و مشهور كاشان همزمان و محشور بوده است. مولانا محتشم شاعریست چیره دست. او در ایام جوانی عاشق يك نوجوان اصفهاني به نام جلال شد (سنه ۹۷۰) و شصت و چهار غزل (موافق عدد حروف جلال به حساب ابجد) با شور و حال هر چه تمامتر در وصف محبوب خود در مكتب وقوع مي سرايد كه زبانزد خاص و عام مي¬شود و اين مجموعه به نام رساله جلاليه شهره آفاق مي گردد.
مولانا وحشي تحت تأثير سبك بابافغاني و مكتب وقوع و به تقليد از اشعار ياد شده محتشم راه خود را در سراييدن غزل مي يابد و بدان استمرار مي بخشد تا به حدي كه به سرعت اشعار او دهان به دهان گشته براي او نيز شهرتي بهمراه مي آورد. چندانكه بنا به عقيده بعضي از تذكره¬نويسان شهرت او از محتشم نيز مي¬گذرد. وحشي در مثنوي به نظامي چشم داشته و زير تأثير آن شاعر بزرگ بوده است و چنين بود توفيق شاعري خوش ذوق كه از يزد به كاشان رفت و در اندك مدتي شهره خاص و عام گرديد، اما چنانكه بعداً خواهد آمد و از آنجائيكه هميشه بر امر شهرت آفاتي مترتب است شهرت براي شخص شاعر در كاشان چندان سبب آسايش خيال نبود.
معاصران شاعر:
تعداد زيادي شاعر، معاصر وحشي بوده¬اند اما از آن ميان شعراي زير با او محشور و دمخور و يا مكاتبه داشته و بعضاً يكديگر را مدح يا هجو كرده اند:
۱- مولانا محتشم كاشاني = با نام علي فرزند خواجه مير احمد كه داراي عمر طولاني و زمان شاه طهماسب ميزيسته و غزليات را به سبك بابافغاني و جامي مي ساخته و از پويندگان مكتب وقوع است .
۲- مولانا ضميري همداني فرزند حيراني همداني
۳- شجاع كاشاني متوفي ۹۷۰ يا ۹۹۰ كه نابينا و داراي لكنت زبان بوده است.
۴- حيدر معمايي طباطبائي كاشاني متخلص به رفيعی
۵- مولانا فهمي كرباس فروش كاشاني
۶- مولانا غضنفر كَلجاري
۷- ميرزا محمد ولي دشت. بياضي متخلص به ولي
۸- حافظ حاجي بيك قزويني
۹- قاضي قلندر هروي
۱۰- آدينه قلي بيك تابعي
۱۱- بعضي از تذكره ها ظهوري شيرازي و را مي اردوبادی و شرف زردوز تبريزي و قاسم بيك قسمي را از شاگردان مولانا وحشي مي دانند.
به عنوان مثال حيدر معمائي كه يك قسمت از عمر خود در ايران و مدتي در هند بوده است. در شعر تنها درفن معما و ماده تاريخ دست داشته است، در بدو امر از دوستان وحشي بوده و وحشي از نيكي¬هاي او بهره مند بوده است. لیکن در اواخر کارشان به کدورت و هجو یکدیگر کشیده است. مولانا وحشي در جائي فهمي كاشاني را هم هجو نموده و در يزد نيز شاعري به نام ياري (كيدي) كفاش هم توسط او هجو شده است.

ممدوحان شاعر:
ممدوحان وحشي شاه طهماسب و عبدالله خان اعتمادالدوله صدراعظم و نواب محمد ولي سلطان حاكم كرمان و برادر و پسر او به ترتيب عباس بيك و بكتاش بيك و بالاخره اولاد واحفاد شاه نعمت¬الله ولي مانند مير ميران يزدي بوده اند.
سيد نورالدين نعمت¬الله بن عبدالله بن يحيي كوه بناني مشهور به شاه نعمت¬الله ولي، پدرانش از مردم حلب بودند و او در پنجشنبه ۲۲ رجب ۷۳۱ در كوه بنان كرمان متولد شد و پس از سير وسفر بسيار به شهر كرمان برگشت و سرانجام در روز پنجشنبه ۲۲ رجب ۸۳۴ در ۱۰۳ سالگي در خانقاه خود در كوه بنان درگذشت. پس از او برخي از بازماندگانش كه از پيشوايان طريقه نعمت¬اللهي بودند در يزد مي زيسته اند و به سبب وصلت با دودمان صفوي از بازماندگان صفويه نيز محسوب و مدتها حكمراني شهر يزد را داشته اند و از آن دسته اند: شاه نورالدين نعمت¬الله باقي پسر امير عبدالباقي صدر نواده شاه ولي و پسرش امير غياث¬الدين محمد مير ميران و پسر او شاه خليل الله ثاني.
امير عبدالباقي صدر فوق¬الذكر خود پسر امير حبيب¬الله و وي پسر شاه نعيم¬الدين نعمت¬الله ثاني و وي پسر شاه خليل الله پسر شاه نعمت¬الله ولي بوده است.
از طرفي شاه نور الدین نعمت الله باقي شوهر خانش بيگم خواهر شاه طهماسب صفوي بوده و در سال ۹۹۰ حكمراني يزد را بعهده داشت و پس از او پسرش امير غياث الدين محمد مير ميران سالها همين مقام را در يزد داشت و در ۹۹۸ درگذشت.
وحشي نديم همين شاه نورالدين نعمت الله باقي بود و مدايح زيادي به نام اين پدر و پسرش مير ميران و پسر زاده او دارد و به طور كلي تا پايان عمر تحت توجهات اين خانواده در يزد مي زيسته است و ذكر اين نكته ضروري است كه ممدوحان وحشي نه تنها حاكميت بر يزد بلكه داراي نفوذ معنوي وروحاني و سيادت نيز بوده اند و مدح پيشوايان معنوي كه مورد احترام همه طبقات مردم هستند با مدح و تملق به يك حاكم فرق بسيار دارد چه وحشي بافقي مدايح زيادي در شأن علي بن ابيطالب (ع) و امام هشتم و سوم و امام غايب نيز دارد.
بازگشت به يزد:
پايه شهرت وحشي در شهر كاشان و به سبب مراوده و مشاعره با شعراي ديگر به ويژه مولانا محتشم كاشاني گذاشته شد. محتشم سال¬ها قبل از وحشي به شهرت رسيده بود و همانطور كه قبلاً گفته شد و به سبب عشق و علاقه اي كه به جواني اصفهاني موسوم به شاطر جلال پيدا كرده بود و به علت غزلهاي شور انگيز عاشقانه اي كه براي محبوب خود مي سرود و به دست مردم مي داد نه تنها در كاشان كه در ساير بلاد نيز مشهور خاص و عام بود.
محتشم در غزل پيرو مكتب وقوع و دنباله رو بابافغاني بود و وحشي مكتب دار بدان سبب پا به دايره شعر و شاعري گذاشت كه شهرت و بي نيازي و مكنت شعرايي چون محتشم را مي ديد از طرفي وحشي خود مردي عاشق پيشه و دل در گرو و خوبرويان زمانه داشت و چون دارای مادهّ مستعد بود در شعر راه محتشم را پيمود چندانكه در اندك زماني او را پشت سر نهاد و مشهور عام وخاص شد. مراوده او با ساير شعرائي كه قبلاً نام برده شد و حسّ رقابت و حسادت باعث پاره اي كدورتها گرديده و شعرائی گاه و بيگاه زبان به هجو وحشي مي¬گشودند. عكس العمل وحشي و پاسخ معاندين سبب اصلي مراجعت او به يزد مي باشد. چه او در كاشان غريب بود و توده مردم در برخوردهاي شعرا بطرفداري افرادي مانند محتشم بر مي¬خواستندكه از هر جهت شاعري موجه بود. منتها وحشي به صورت جواني گمنام و مكتب دار به كاشان رفت و در هئيت نام مولانا كمال الدين محمد وحشي به شهر خود بازگشت و در حاشيه شهر در محله سَرِ برج كه امروزه به پير برج مشهور است سكني گزيد و از اكابر و خواص زمان خود شد.
ويژگيهاي اخلاقي وحشي:
وحشي از لحاظ قيافه ظاهري زيبا نبود و به سبب عارضه كچلي (گري) هميشه رنج مي برد. مردي فاضل و مطلع و با شهامت بود چنانكه در اندك زماني در ديار غربت از شغل اوليه مكتب داراي خود را بدرجه شاعران صدر و طراز اول رسانيد و در مكابرات و برخوردهاي شاعرانه از هيچ رقيب عقب نماند. او جواني عاشق پيشه و صورت پرست بود و هميشه دل در گرو زيبائي داشت و همين مايه شور انگيزي غزل¬ها و اشعار او مي¬شد. از صرف باده روگردان نبود و بدان معتاد و مشهور چندانكه در چند تذكره مرگ او را در اثر افراط باده گساري نوشته اند.
وحشي شاعري پركار با طبع روان و خلاق مضامين بكر است شماره اشعار او را در تذكره ها تا ۱۲ هزار بيت نوشته اند ليكن آنچه از اشعار اين شاعر بلند آوازه امروز به جاي مانده ۸۵۳۱ بيت است كه ۵۹۲ بيت زير عنوان خلدبرين بر وزن مخزن الاسرار نظامي و ۱۵۶۹ بيت زير عنوان ناظر و منظور بر وزن خسر و شيرين نظامي و ۱۰۷۰ بيت با عنوان فرهاد و شيرين كه آنرا نا تمام باقي نهاد و به سراي باقي شتافت.
و پس از او ميرزا شفيع مشهور به ميرزا كوچك شيرازي متخلص به وصال شيرازي دنباله آن را به نظم در آورد و او نيز عمرش امان نداد و بالاخره مهدي صابر شيرازي كه در نيمه دوم سده سيزد هم در زمان محمد شاه و وناصرالدين شاه مي زيسته با سرودن ۳۰۴ بيت فرهاد و شيرين وحشي را به پايان رسانيده است. خود گويد:
حديثي را كه وحشي كرده عنوان وصـــالش نيز ناورده به پايان
بـــــه توفيق خـــــداوند يــگانه به پايان آرم اين شيرين فسانه
بدين ترتيب دويست و پنجاه سال پس از وحشي وصال دنباله كار را مي¬گيرد و خود مي¬گويد:

غرض عشق است و اوصاف و كمالش اگر وحــــشي سرايد يا وصالش
****
نكته¬اي كه ذكر آن كاملاً به مورد است اينكه وحشي در پايان عمر به هنگامي كه متوجه مي¬شود عمر او كفاف پايان بردن مثنوي فرهاد و شيرين را نمي¬دهد در پنج بيت به پايان و آنچه از او مانده به نحوي استادانه و ماهرانه اين نكته را گوشزد و پيش بيني مي¬كند كه بالاخره روزي توسط ديگران اين داستان به پايان مي¬رسد و در واقع همه يك آهنگ دارد. به اشعار قسمت پاياني مثنوي فرهاد و شيرين وحشي توجه كنيد:
وحشي در گفت و شنيدي كه به طريق راز و نياز در پرده راز و از زبان فرهاد و شيرين به نظم مي كشد و به نظر اين ناتوان با گفت و شنيد نظامي برابري دارد و در پايان آن گفت و شنيد چنين مي¬سرايد:
نگـــهبانـــان ز هر سو در رسيـدند دو مـــرغ هم نوا دم در كشيدند
حــــكايت ماند بر لب نيم گفــته شكسته مَثقَب* و در نيم سفتــه
سخـــــن را پرده اي نوسـاز كردند ز پـــرده نـــغمه نو سـاز كردند
اگـــــر چه ظاهراً صورت دگر بـود ولــــي پنهان نوايي بيشتر بــود
نـــواي عشقبازان خوش نوائيسـت که هر آهنگ اورا ره به جائيست
اگر چه صد نوا خيزد از اين چنــگ چو نيكو نيگري باشد يك آهنـگ
(* متقب: مَتَّه وآلتي كه با آن اشياء را سوراخ مي كنند.)
و چون نيكو بنگريم اشعار وصال و صابر به ويژه اشعار وصال به نحوي است كه هر گاه كسي به موضوع انفصال و اتصال داستان آگاه نباشد پي به مطلب نخواهد برد.
****
چون صحبت از عاشق پيشگي و صورت پرستي وحشي به ميان آمد دریغم آمد مطلبي را كه اين ناتوان در سالهاي دوره دبيرستان از زبان مرحوم آقا سيد هاشم فقيهي مكتب دار اسبق و مدير دبستان تدين آن زمان شنيدم براي ديگران بازگو نكنم.
مرحوم فقيهي رئيس جلسه قرائت قرآن بودند كه آن زمان در يزد تشكيل مي شد و هر هفته يك شب در منزل هر يك از شركت كنندگان به ترتيب حروف الفباء منعقد مي گشت و مرحوم سر يزدي نيز در پايان جلسه تفسير قرآن مي گفتند و اين ناتوان به دستور مرحوم حسین آموزگار براي كسب معرفت از تفاسير شركت مي كردم در جلسه اي كه در منزل خود مرحوم فقيهي در تابستاني در كنار باغچه منزلشان تشكيل شده بود لحظاتي قبل از شروع جلسه مرحوم آموزگار شعري از وحشي بافقي را قرائت كرد.
مرحوم فقيهي پس از شنيدن شعر به صورت سئوال از مرحوم آموزگار پرسيدند آيا مي دانيد محبوب وحشي كه باعث سرودن اين اشعار شده بود چه كسي بوده؟
مرحوم آموزگار گفتند نه؟ سپس ايشان چنين اداي مطلب نمودند:
سالها قبل از آمدن وحشي از بافق به يزد شخصي اهل طبس كه به شغل تجارت مشغول بود به سبب ازدواجي كه با يزدي ها انجام داده بود از شهر طبس به يزد آمده در اينجا مشغول كار و كسب و زندگاني بود آن تاجر داراي پسري بوده در كمال آراستگي و نجابت فطري و ادب و وحشي همه روزه بر سر راه او مي ايستاده و از دور او را تماشا مي كرده و دل در گرو عشق و محبت او داشته است و آن نوجوان پيوسته سعي بر اين داشته تا هر روز راه خود را از منزل به حجره پدر از راهي طي كند كه مواجه با وحشي نشود و اين امر ميسر نمي شده و از آن تاجر و آن فرزند امروز نوادگاني چند در يزد هستند كه همگي محترم و به شغل تجارت مشغولند. آنگاه با اصرار، مرحوم سيد حسين فقيهي فرزند مرحوم آقا سيد هاشم نام بازماندگان را ذكر فرمودند كه ذكر آن در اينجا لزومي ندارد.
مرگ وحشي و گور شاعر:
به طور مسلم وحشي در سال ۹۹۱ هجري در گذشته است و سبب مرگ او معلوم نيست. حدسيات صاحبان تذكره مبني بر قتل او و يا مرگ بر اثر افراط در باده نوشي و يا اينكه در لحظات آخر غزلي را سروده كه بر سنگش حك شده است. همه و همه بي پايه و اشتباه است.
از مفاد تذكره ميخانه كه نوشته وحشي در ۵۲ سالگي از جهان رفت مي توان سال تولد او را سال ۹۳۹ هجري دانست و اين رقم را مي توان صحیح تلقي كرد.
درباره گور شاعر رويدادهايي شگفت آور سبب تعيين نقطه گور بدرستي مي شود براي اينكه بدانيم شاعر در كجا دفن شده و محل دفن او امروز كجاست توضيحاتي ضرورت دارد.
مي دانيم محل دروازه مهريز فعلي و آثار مختصري كه بر جا مانده است قوياً دلالت بر اين دارد كه ساكنان شهر پس از خروج از دروازه مهريز وارد محوطه دشت و صحرا شده و رو به مهريز طي طريق مي كردند و دروازه انتهاي آبادی داخله شهر بوده است. دليلي كه هيچگونه آباداني قبلاً پشت دروازه نبوده اين است كه شخص متعيّنی از كرمان در يك شب سرد زمستاني دير وقت به پشت دروازه مهريز مي¬رسد و آن¬را بسته مي¬يابد و چون طبق مقررات آن زمان دروازه در ساعات معين شب بر روي غير ممنوع و دستور حفاظتي بوده است تاجر مذكور شب سرد را در پشت در بيتوته كرده و نذر مي¬كند هر گاه جان به سلامت به در ببرد محلي به نام حظيره در پشت دروازه يزد بسازد و بناي روضه محمديه فعلي كه به حظيره نيز مشهور است از اينجا ناشي و اين سرگذشت مربوط به سالهاي قبل از تولد وحشي است.
همچنين مي¬دانيم باني مسجد و ميدان امير چخماق نيز مسجد خود را در زمين¬هاي وصل شهر بنا كرد بنابراين محله سر برج در ان زمان محله اي بوده كه وصل به برج انتهايي حصار شهر بوده و امروز به پير برج مشهور است و اين همان محله ايست كه وحشي در آن ميزيسته است در گذشته هر محله¬اي در پشت آبادي خود زميني را براي گورستان آن محل انتخاب كرده و مردگان خود را در آنجا دفن مي¬كردند.
محله پير برج آن زمان از يك ضلع به حرم امامزاده شاهزاده فاضل برادر امام هشتم متصل بوده و فرجه اطراف امامزاده محل دفن مردگان به ويژه خواص آن محل بوده است. مرحوم وحشي را اهالي محل در مجاورت اين امامزاده به خاك مي¬سپارند و در تذكره¬ها هم بدان اشارت رفته است.
سالها مي گذرد تا اينكه در كنار زمينهاي مجاور امامزاده حمامي بنا مي شود به نام حمام صدر و اين حمام كنار بازارچه صدر واقع بوده كه بازار چه صدر در امتداد خيابان امام خميني فعلي ادامه داشته و منزل صدر يا محل سابق بانك ملي در كنار آن بازار بوده است و همه اشخاصي كه سن آنها حدود ۷۰ باشد آن حمام و بازارچه را به ياد دارند.
گور مرحوم وحشي پس از احداث حمام در جايي واقع می شود كه محل انداختن هيزم و آتش كردن خزينه حمام بوده است و آن را در اصطلاح ( تون حمام ) مي ناميده اند.
اينك مي پردازم به يك خاطره شخصي كه باعث تعيين محل دقيق گور وحشي شده و آن اينست كه دائي مادر اين نويسنده مرحوم استاد جعفر مجيبيان معماري بود كه به دستور حكومت وقت اولين خيابان يزد را با تخريب عمارات مسير آن احداث نمود و من به ياد دارم كه شبها كه افراد فاميل كه همه معمار و بنا بودند دور هم جمع مي شده همه صحبت ها از تخريب مسير خيابان بود.
چند سال پس از احداث خيابان روزي صحبت دائي مادرم به حمام صدري كشيده شد و او داستان جالبي را بازگو كرد و من به اصرار و سوال وجواب محل قبر وحشي را يادداشت كردم.
آن مرحوم گفت: (سالها پيش از تخريب خيابان موقعي كه هنوز حمام صدري داير بود آن حمام را هفته اي يكروز براي حاكم دارالحكومه قرق مي¬كردند و فرماندار به حمام مي¬رفت و استاد صاحب حمام نيز كيسه كشي فرماندار را شخصاً بعهده ميگرفت. يك روز حين كيسه كشيدن حاكم استاد حمامي شعر:
كرديم نامزد به تو بود و نبود خويش گشتيم هيچكاره ملك وجود خويش
را زمزمه مي¬كند حاكم كه شخصي فاضل و واقف به نام گوینده و صاحب شعر بوده از حمامي مي پرسد اين شعر را كه خواندي از كجا ياد گرفتي؟ حمامي مي گويد از روي يك سنگ قبر كه داستاني دارد. حاكم جوياي مطلب شده و از دهان حمامي مي¬شنود كه :
يك شب ديك حمام ما سوراخ شده و آب¬هاي خزينه وارد تون حمام (يعني محلي كه زير خزينه را با هيزم آتش مي¬كنند) مي شود و در نتيجه زمين تون حمام فروكش كرده و نشست مي¬كند. روز بعد با مراجعه به تون حمام مشاهده شد يك سنگ قبري از زير خاك و گل بيرون آمده و اطراف آن هم گودال¬هاي قبر مشهود است و ما موقع تعمير تون حمام سنگ را برداشته و بر لب منبع آب سرد بر روي ديوار حد فاصل منبع و چاه آب نصب كرديم. زيرا در اثر كشيدن آب با دلو و گاو كه وارد سرازيریِ گاوراه مي شود طناب چاه لبه منبع را سايش مي داده و ما با گذاشتن اين سنگ موقع گرفتن دلو آب كه از چاه بيرون مي آيد دلو را بر روي اين سنگ تكيه داده و آب آن را در منبع خالي مي كنيم و اين شعري را كه خوانده ام روي آن سنگ نوشته و از بس نگاهم به آن افتاده آن را از حفظ شده¬ام.
حاكم پس از خروج حمام به موضع منبع آب رفته سنگ را ملاحظه و آن را مي-شناسد و بلافاصله دستور مي¬دهد آن را از جا كنده و در بازار صدر نزديك سقاخانه¬ای قرار دهند تا به انبار حكومتي منتقل شود و بعداً براي آن محل مناسبي در نظر گرفته شود. اين امر تحقق يافته و سنگ در كنار سقاخانه گذاشته مي¬شود و سالي چند نيز آنجا بود تا اينكه موضوع احداث خيابان و تخريب عمارات مسير پيش مي¬آيد و من آن سنگ را در زميني كه فعلاً آن زمين محل اداره دارائي و ماليه يزد است (در حال حاضر اداره ارشاد شهرستان یزد می¬باشد). در فضايي به صورت چهار طاقي نصب كردم اما پس از من آن زمين برای اداره ماليه انتخاب شد و معماران خرمشاهي آنجا را تبديل به اداره ماليه كردند و ديگر من از آن سنگ خبري ندارم.
اين نويسنده مصراً از دايي مادر خود خواستم كه آيا حالا كه خيابان كشيده شده شما مي توانيد محل تون حمام صدري را دقيقاً تعيين كنيد؟ ايشان گفت: بله من کراراً قبل از تخريب حمام و پشت حمام و موضع تون حمام را ديده بودم و محل تون دقيقاً وسط خيابان روبروي كوچه آروك و شاهزاده فاضل قرار گرفته است سوال ديگر من اين بود كه آيا خزينه حمام كدام طرف بود؟ تا بتوان فرجه محدوده تون را معلوم كرد كه ايشان به طرف کوچه آرُک را معلوم نمود اجمالاً محل قبر وحشی موضعی در محوطه خیابان امام خميني در عرض حد فاصل كوچه آرُك و ديوار شاهزاده فاضل مي¬باشد و در پاياين بد نيست با آوردن شعر زير وحشي:
ساكن گلخن شدم تا صاف كردم سينه را دادم از خــــاكستــــر گلخن صفا آيينه را
تا آنجا كه گويد:
روز مردن درد دل بر خاك مي سازم رقم چون كنم؟ كس نسيت تا گويم غم ديرينه را
پیش بینی شاعر را برای محل دفن خود یادآور شوم.

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *