ل
|
|||||||||||||||
لاحاف |
[lahaf] |
||||||||||||||
|
[پ ۲: ۲۳۳] |
||||||||||||||
لحاف: بالاپوش شب، جامه پنبه دار شب خوابی، چادر شب، بتر آهنگ، پوشش های خواب [دهخدا ۱۲: ۱۷۳۲۶]. |
|||||||||||||||
|
|||||||||||||||
لاس |
[las] |
||||||||||||||
|
[پ ۱: ۴۲۲] |
||||||||||||||
سِمِج، برای حیوانات و حشراتی مثل سگ و مگس، لوس و ننر در مورد انسان [یزدی: ۲۳۳]/ سگی که تا کسی را می بینند، می خوابد و دم تکان می دهد و با حرکات خود سعی می کند تا طعمه ای بگیرد و یا نوازشی ببیند، گاهی در مورد انسان هم استفاده می شود که البتّه تنفّر و تحقیر را به همراه دارد [گویش: ۱۵۶]/ مادّۀ هر حیوان خصوصاً ماده سگ (لاج)، دست بازی، ملاعبۀ سگ و گربۀ مادّه و مست گشته گشنخواه [دهخدا ۱۲: ۱۷۲۳۱]. |
|||||||||||||||
|
|||||||||||||||
لاسیدَن |
[lasidæN] |
||||||||||||||
|
[پ ۴: نسخة مجازی] |
||||||||||||||
لاس زدن، نظر بازی، دست بازی، ملاعبه و ملامسه [دهخدا ۱۲: ۱۷۲۳۲]. |
|||||||||||||||
لا کِرْدَن |
[la-kerdæN] |
||||||||||||||
|
[پ ۱: ۴۱۲] |
||||||||||||||
در جایی مخفی شدن و مراقب اوضاع و احوال آن بودن، پاییدن [یزدی: ۲۳۳]/ کمین کردن، مترصد فرصت بودن، مخفیانه پاییدن [گویش: ۱۵۶]. |
|||||||||||||||
|
|||||||||||||||
لَب و لُنْجْ |
[lE:b-o-loŋdZ] |
||||||||||||||
|
[پ ۲: ۲۳۶] |
||||||||||||||
لب و دهان، لب و مشتقّات به آن [م.ت]. |
|||||||||||||||
|
|||||||||||||||
لَپو شُدَن |
[lEpu-SodæN] |
||||||||||||||
|
[پ ۱: ۴۴۳] |
||||||||||||||
لپوندن: بلعاندن [یزدی: ۲۳۴]/ لبو شدن، پختن چغندر و شلغم خام، در اصطلاح به معنای وارفتن و از هم متلاشی شدن [ع.ج]. |
|||||||||||||||
|
|||||||||||||||
لِچْ |
[letS] |
||||||||||||||
|
[پ ۴: ۱۲۷] |
||||||||||||||
خیس [یزدی: ۲۳۵]/ آب چکان [م.ت]. |
|||||||||||||||
|
|||||||||||||||
لَچَکْ |
[gEtSæk] |
||||||||||||||
|
[پ ۱: ۴۳۸] |
||||||||||||||
چارقد خُرد سه گوش که اطفال و زنان بر سر پوشند، چارقد خرد مقنع کوچک پارچه ای چهار گوشه و دو تا کرده و بر سر نهاده [دهخدا ۱۲: ۱۷۳۲۵]/ روسری، لچکی: زمین یا پارچه ای که به شکل مثلثی باشد [م.ت]. |
|||||||||||||||
|
|||||||||||||||
لِچ و پِلِچ |
[letS-o-peletS] |
||||||||||||||
|
[پ ۴: ۱۲۷] |
||||||||||||||
خیس، آب چکان [م.ت]. |
|||||||||||||||
|
|||||||||||||||
لُخ |
[lox] |
||||||||||||||
|
[پ ۴: نسخة مجازی] |
||||||||||||||
لخت، عریان [م.ت]. |
|||||||||||||||
|
|||||||||||||||
لَرْدْ |
[lærd] |
||||||||||||||
|
[پ ۱: ۴۴۰] |
||||||||||||||
بار انداز و محل فروش عمده کالا [پ ۱: ۴۵۸]/ میدان کوچکی نزدیک بازار که بارها و امتعه راه را آنجا خالی می کنند [گویش: ۱۵۸]/ میدان چه، میدان بار اندازی، در نائین، به جلگۀ پای دامنۀ کوه گفته می شود، جمع آن لرود است [یزدی: ۲۳۶]/ میدان صحرا، میدان اسب دوانی، خارج، بیرون [دهخدا ۱۲: ۱۷۳۴۶]/ |
|||||||||||||||
|
|||||||||||||||
لُرْکْ |
[lork] |
||||||||||||||
|
[پ ۱: ۴۴۰] |
||||||||||||||
خشکباری که در مراسم خیرات زرتشتیان و مراسم گمبار خیرات می شود [یزدی: ۲۳۶/ پ ۱: ۴۵۸]/ آجیل [گویش: ۱۵۸]. |
|||||||||||||||
|
|||||||||||||||
لُرِ کَسْ نَدیدَه |
[lor-e-kas-nEdidE] |
||||||||||||||
|
[پ ۳: ۲۱۱] |
||||||||||||||
کنایه از انسان منزوی که با دیگران معاشرت ندارد [م.ت]. |
|||||||||||||||
|
|||||||||||||||
لَشْ |
[læS] |
||||||||||||||
|
[پ ۲: ۲۳۹] |
||||||||||||||
لاش، لاشه، مردار، جسد بی روح، جسم حیوان مرده، کنایه از سخت بیکاره و کاهل، سخت تنبل که تن به کار نمی دهد، بی عار، بی غربت، نامرد [دهخدا ۱۲: ۱۷۳۶۵]/ تنبل، بی کاره، بی دستواره [م.ت]. |
|||||||||||||||
|
|||||||||||||||
لِفْت و لُعابْ دادَن |
[left-o-lohab-dadæN] |
||||||||||||||
|
[پ ۱: ۴۱۲] |
||||||||||||||
سخن را با الفاظی و عباراتی دراز و متملّقانه گفتن، نعت دادن [دهخدا ۱۱: ۱۷۴۱۱]/ اغراق کردن، پیاز داغ چیزی را زیاد کردن (اصطلاح) [م.ت]. |
|||||||||||||||
|
|||||||||||||||
لِفت و لیس |
[left-o-lis] |
||||||||||||||
|
[پ ۳: ۲۱۹] |
||||||||||||||
کاسه لیسی کردن، به باز مانده هر چیز راضی شدن و خوردن سر کیسه کردن و از چیزها که در اختیار اوست برداشتن نه آشکارا [دهخدا ۱۲: ۱۷۴۱۱]/ ولخرجی، اسراف کردن [ح.م]. |
|||||||||||||||
|
|||||||||||||||
لُکْمُث |
[lokmos] |
||||||||||||||
|
[پ ۱: ۴۲۱] |
||||||||||||||
ورم [م.ت]. |
|||||||||||||||
|
|||||||||||||||
لُکْ مُسَّه |
[lok-mossE] |
||||||||||||||
|
[پ ۱: ۴۱۱] |
||||||||||||||
برجسته، درشت، برآمده [م.ت]. |
|||||||||||||||
|
|||||||||||||||
لَکیم پا |
[lEkimpa] |
||||||||||||||
|
[پ ۱: ۴۲۸] |
||||||||||||||
لکین پا: آدم بی سر و پا و هرزه [یزدی: ۲۳۸]/ بی سر و پا، تازه به دوران رسیده [گویش: ۱۵۹]. |
|||||||||||||||
|
|||||||||||||||
لَلا |
[lEla] |
||||||||||||||
|
[پ ۴: ۱۱۸] |
||||||||||||||
لَله ها، پرستارها [م.ت]. |
|||||||||||||||
|
|||||||||||||||
لَمْپَر |
[læmpær] |
||||||||||||||
|
[پ ۱: ۴۱۵] |
||||||||||||||
لگد شتر [یزدی: ۲۳۸]/ موج آب، به کنایه به تکان تکان خوردن افراد و تعادل نداشتن آنها نیز اطلاق می شود، تلو تلو خوردن، موج روی آب در جای کوچک [گویش: ۱۵۹]/ لبَ پَر: لپر، بیرون ریختن آب از ظرف در صورت حرکت دادن آن از کناره های ظرف [دهخدا ۱۲: ۱۷۲۹۵]. |
|||||||||||||||
|
|||||||||||||||
لَن |
[læ:N] |
||||||||||||||
|
[پ ۴: نسخة مجازی] |
||||||||||||||
لعن، نفرین [م.ت]. |
|||||||||||||||
|
|||||||||||||||
لُنْجْ |
[loŋdZ] |
||||||||||||||
|
[پ ۳: ۲۳۶] |
||||||||||||||
لب [یزدی: ۲۳۸]/ به معنی مجموعه لب و قسمتی از جدار دهان از بیرون [گویش: ۱۵۹]/ لُنج، روز، فرنج، بتفوز نول، لوچه، بیرون رخ، بیرون روی و رخ و بیرون لب [دهخدا ۱۲: ۱۷۴۵۷]. |
|||||||||||||||
لُندَه زَدَن |
[londE-zEdæN] |
||||||||||||||
|
[پ ۱: ۴۱۴] |
||||||||||||||
لُندیدن، غُرغُر کردن [یزدی: ۲۳۹]/ با صدای کم و بیش بلند و گاهی نامفهوم عدم رضایت خود را نشان دادن [گویش: ۱۵۹]/ سخنانی نامفهوم حاکی از ناخشنودی گفتن، ژکیدن، غر و لند کردن، خود به خود سخن گفتن از روی غضب، لند لند و غرغر کردن [دهخدا: ۱۷۴۶۰]/ زیر لب اعتراض کردن [م.ت]. |
|||||||||||||||
|
|||||||||||||||
لَندَهور |
[lændæhur] |
||||||||||||||
|
[پ ۲: ؟] |
||||||||||||||
مردی با اندام ضخیم و بسیار بلند بالا، در اصل در زبان هندی به معنی فرزند آفتاب است و نام پهلوان و پادشاهی هندی بوده است [دهخدا ۱۲: ۱۷۴۶۰]/ تنبل، بی دستواره، بی کاره [م.ت]. |
|||||||||||||||
|
|||||||||||||||
لُند و لُن |
[lond-o-loN] |
||||||||||||||
|
[پ ۱: ۴۴۴] |
||||||||||||||
لُندیدن، غر و غر [دهخدا ۱۱: ۱۷۴۶۰]/ غُرغُر کردن [م.ت]. |
|||||||||||||||
|
|||||||||||||||
لَن کِردَن |
[læ:N-kerdæN] |
||||||||||||||
|
[پ ۴: نسخه مجازی] |
||||||||||||||
لعن کردن، نفرین کردن [م.ت]. |
|||||||||||||||
|
|||||||||||||||
لِنگِ جُمُلی |
[leŋg-e-dZomoli] |
||||||||||||||
|
[پ ۱: ۴۱۵] |
||||||||||||||
یکی از دوقلوها [گویش: ۱۵۹].
|
|||||||||||||||
|
|||||||||||||||
لَنگو |
[læŋu] |
||||||||||||||
|
[پ ۲: ۲۴۶] |
||||||||||||||
لنگان [م.ت]. |
|||||||||||||||
|
|||||||||||||||
لِنْگ و رون |
[leŋ-o-ruN] |
||||||||||||||
|
[پ ۳: ۲۲۲] |
||||||||||||||
پاها و متعلّقات به آن، پاها و ران ها [م.ت]. |
|||||||||||||||
|
|||||||||||||||
لُوْ |
[low] |
||||||||||||||
|
[پ ۲: ۲۳۵] |
||||||||||||||
لب (عضو بدن)، لبه، کناره [م.ت]. |
|||||||||||||||
|
|||||||||||||||
لوک |
[luk] |
||||||||||||||
|
[پ ۳: ۲۱۹] |
||||||||||||||
به کنایه هرچیز درشت را گویند، نام یک خانوادۀ یزدی لوک زاده است [یزدی: ۲۴۰]/ شتر نر، گونه ای شتر بی مو و بارکش [دهخدا ۱۲: ۱۷۴۹۵]/ (کنایه از چاقی) به افراد چاق اطلاق می شود [م.ت]. |
|||||||||||||||
|
|||||||||||||||
لَهْچَه |
[læ:tSE] |
||||||||||||||
|
[پ ۱: ۴۱۲] |
||||||||||||||
لهجه، گویش [م.ت]. |
|||||||||||||||
لیتیرُک |
[litirok] |
||||||||||||||
|
[پ ۱: ؟] |
||||||||||||||
بچّۀ گنجشک و دیگر پرندگان که تازه از تخم در آمده اند، به بچه آدم که تازه به دنیا آمده نیز اطلاق می شود [یزدی: ۲۴۰]/ به افراد ضعیف و ریز نقش گفته می شود، موجود زنده، ریزه، لاغر و ضعیف [گویش: ۱۶۰]/ شاید از واژه Little در انگلیسی برگرفته شده باشد [ح.م]. |
|||||||||||||||
|
|||||||||||||||
لِیْلاج |
[lejladZ] |
||||||||||||||
|
[پ ۱: ۴۱۲] |
||||||||||||||
فرد بیفکر، کسی که بدون تدبیر کارهایش را انجام میداد [ع.ج]. |
|||||||||||||||