Menu

غزل شماره ۳۶۸

363

۱- فاتحه یی چو آمدی بر سر خسته یی بخوان
لب بگشا که میدهد لعل لبت به خسته جان
۲- آن که به پرسش آمد و فاتحه خواند و میرود
گو نفسی که روح را می کنم از پِیَش روان
۳- ای که طبیب خسته یی روی زبان من ببین
کاین دم و دود سینه را بار دِلست بر زبان
۴- گر چه تَب استخوان من کرد ز مهر گرم و رفت
همچو تبم نمیرود آتش مهر از استخوان
۵- حال دلم چو خال تو هست در آتشش وطن
جسمم از آن دو چشم تو خسته شدست و ناتوان
۶- بازنشان حرارتم ز آب دو دیده و ببین
نبض مرا که میدهد هیچ ز زندگی نشان؟
۷- آن که مدام شیشه ام از پی عیش داده است
شیشه ام از چه می برد پیش طبیب هر زمان؟
۸- حافظ از آب زندگی شعر تو داد شربتم
ترک طبیب کن بیا نسخه شربتم بخوان

 

معاني لغات غزل (۳۶۸)

 

فاتحه: سوره فاتحه الكتاب، سوره حمد.
خسته: بيمار، رنجور، دردمند.
لعل لب: (اضافه تشبيهي) لب به لعل تشبيه شده.
پرسش: احوالپرسي
گو نفسي!: به او بگو به اندازه يك نفس كشيدن (صبر كن).
اي كه طبيب خسته يي: اي كسي كه طبيب من خسته هستي.
دم: نفس، شهيق.
دود سينه: آه سينه، دود آهي كه از سينه برمي آيد، زَفير.
مِهر: محبت.
آتش مهر: آتش عشق.
زِ خالِ تو: از خال صورت تو.
از آن دو چشم تو: از آن دو چشم بيمار تو.
باز نشان: فرو نشان.
حرارتم: گرمي بدنم، تبم.
شيشه: ۱- كنايه از شيشه شراب، ۲- شيشه اي كه ادرار بيمار در آن جمع و براي معاينه نزد طبيب مي برند تا از رنگ و بو و غلظت و رسوب آن، طبيب پي به حال بيمار بستري كه قادر به رفتن نزد طبيب با پاي خود نيست ببرد و دارو تجويز كند، قاروره.
آب زندگي: آب حيات، آبي كه قدما معتقد بودند در شهر ظلمات موجود و هر كس از آن بنوشد، چون خضر نبي عمر طولاني خواهد يافت.
نسخه شربت: نسخه يي كه در آن شربتي از دارو تجويز شده، كنايه از شعر و غزل حافظ.

 

معاني ابيات غزل (۳۶۸)

(۱) چون به سر بيمار رنجوري گذارت افتاد، سوره حمدي (براي شفا) بخوان و لب به سخن باز كن كه لعل لب تو به مُرده جان تازه يي مي بخشد.
(۲) به آن كسي كه براي عيادت آمده و سوره حمدي مي خواند و مي رود بگو يك لحظه درنگ كند كه جانم، با رفتن او به دنبال روانه خواهد شد (واپسين دم).
(۳) اي كسي كه طبيب دردمنداني، نگاهي به روي زبان من بينداز و بنگر كه از دود آه و نالهِ دلم، زبانم باردار است.
(۴) هر چند تب آمد و از راه مهر و محبت استخوانهاي مرا گرم كرد و رفت اما آتش عشق مانند تب از استخوانهاي من بيرون نمي رود.
(۵) دلم از عشق به خال تو (كه بر روي چهره آتشينت قرارگرفته) در آتش بيقراري قرار دارد و ديدگانم از تأثير چشمان (بيمار) تو خسته و ناتوان شده اند.
(۶) با اشك چشمانم گرمي تب مرا فرو نشان و آنگاه نبض مرا گرفته و ببين كه آيا هيچ نشان ديگري غير از حرارت تب، از حيات در من باقي است؟
(۷) نمي دانم آن كسي كه براي شادكامي، پيوسته شيشه شراب به من مي داد براي چه قاروره و شيشه ادرارم را هر روز براي معاينه نزد طبيب مي برد؟
(۸) حافظ، شعر تو شربتي از آب حيات جاويدان به من داده است. دست از معالجه و ملاقات طبيب بردار و بيا و نسخه شربتي را كه داده يي برايم بخوان.

 

شرح ابيات غزل (۳۶۸)

وزن غزل: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن
بحر غزل: رجز مثمّن مطوي مخبون مذال

 

٭

سعدي:

سخت به ذوق مي دهد باد ز بوستان نشان

صبح دميد و روز شد خيز و چراغ را نشان

٭

كمال خجند:

سوخت به داغ غم چنان دل كه نماند زو نشان

پيش من آ، دمي نشين، آتش جانِ من نشان

٭

اين آخرين سخن منظوم عارفي با ايمان و سخنوري نكته دان و صاحب اشعاري جاودان و اديبي با قدر و شأن و مسلط بر دقايق معاني و بيان و حافظ قرآن و يك ايراني مسلمان است كه در روزهاي بازپسين حيات در بستر بيماري سروده شده و كوتاه زماني پس از آن اين بلبل شيرين زبان و واقف اسرار پيدا و نهان از دارالزحمهِ اين جهان به دارالرّحمه و دارالامان و به سوي آسمان پر كشيده است.

آنانكه در اين دور و زمان بر اين پندارند كه قالب و اوزان اشعار كلاسيك تاب تحمّل و استعداد بازگويي گفته هاي آن ها را ندارد به اين تابلو سخن جاويدان حافظ بنگرند و دريابند كه عنوان شاعري را نمي توان بدون بضاعت ادبي و خبرگي، با بيهوده سخن پراكني براي خود جعل و خود را سخنور و سخندان معرفي كرد.

 

اجمالاً در سال ۷۹۲ و در سنين ۷۵-۷۴ سالگي اين شعر در قالب غزل سروده شده و اينكه شاعر در بيت نخستين از عيادت كنندگان خود درخواست قرائت فاتحه را دارد از اين رو است كه طبق حديث مسلّم از حضرت رسول اكرم (ص)كه فرمود: سوره فاتحه الكتاب شفاي همه دردهاست به جز مرگ. قرائت سوره حمد بر بالين بيمار به منظور درخواست شفاي او از بيماري است. شاعر در بيت دوم از عيادت كنندگان خود مي خواهد كه با شتاب و عجله پس از قرائت سوره حمد او را ترك نكنند زيرا شايد ديدار آخرين باشد و با رفتن آن ها جان او هم از بدن مفارقت كند. در بيت سوم و در حالت تب اين شاعر مسلط، كلمه دم و دود كه همان اصطلاح دود و دم عاميانه است را چنان استادانه به كار گرفته كه سبب حيرت اهل سخن مي شود. منظور شاعر در اين بيت از دم، شهيق يعني نفسي كه فرو مي رود مي باشد و به همين سبب آن را اول به كار گرفته و پس از آن كلمه دود را به كار مي برد كه نشاني از زفير يا بازدم است و ما مي دانيم بازدم كه از سينه يك صاحبدل سوخته دلي بيرون مي آيد به صورت آه و دود آه خواهد بود. شاعر مي گويد بار زبان او به سبب اين دود آه است كه از سينه اش بيرون آمده و روي زبانش نشسته است.

در بيت چهارم، شاعر آتش عشق به مبدأ را با آتش تب مقايسه كرده و مي فرمايد آتش تب آمد و استخوان هاي مرا گرم كرد و با رفتن و كم شدن تب اين حرارت هم كم شده و نقصان مي پذيرد اما آتش عشق الهي در استخوانم خانه كرده و هرگز بيرون نخواهد رفت.

در بيت پنجم دو موضوع و مضمون، با سلاست تمام در يك بيت گنجانيده شده يكي اينكه همينطور كه خال چهره تو بر روي چهره آتشينت چون دانه اسپندي قرار گرفته، خيال خال تو هم در آتش دل من به همان حالت جاي خوش كرده است و در مصراع دوم مي فرمايد چشمهاي من هم به مانند چشمان شهلا و بيمار تو خسته و ناتوان شده است.

بيت ششم را بايستي با علامت سؤالي قرائت كرد. شاعر مي فرمايد اي طبيب نخست به كمك آب چشمان و اشك روان من حرارت تب را از بدن من بزداي. آنگاه نبض مرا بگير. در اين حالت است كه خواهي ديد روح از تن من مفارقت كرده وگرنه اين حرارتي كه در حال حاضر از بدن من حس مي كني نه از علائم حيات كه از گرمي باقيمانده از تب من است.

بيت هفتم اين پندار را در اذهان ايجاد مي كند كه مقصود شاعر از ضمير (آن) همسر مهربان خود بوده است و اگر چنين باشد معلوم مي شود همسر او در زمان ارتحال شاعر در قيد حيات بوده است. لازم به توضيح است كه در غزلي كه شاعر در روزهاي آخر تبعيد خود در يزد سروده صراحتا اشاره به زنده بودن همسر خود كرده و آرزو مي كند كه از يزد به شيراز رفته در كنار او باشد و بقيه عمر را با او در آسودگي به سر برد:

چو كار عمر نه پيداست، باري آن اولي

كه روز واقعه پيش نگار خود باشم

(به شرح غزل ۳۲۳ مراجعه شود.)

بالاخره حافظ با بكار گرفتن صنعت التفات در بيت مقطع غزل هاي خود را كه به انسان روح تازه و حيات جاويدان مي بخشد، به نسخه شربت تشبيه كرده و منظور از (نسخه خواندن) اين است كه سابق بر اين به سبب بيسوادي عامّه نسخه پزشك را اطرافيان بيمار به شخصي باسواد مي داده تا دستورالعمل هاي مندرج در آن را بر ايشان بازگو كنند و در اين بيت از خود مي خواهد كه غزلهايش را براي بهبودي حال خود بخواند. رحمت اللّه رحمتاً واسعه

 

 

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *