Menu

غزل شماره ۴۶۰

453

۱- بشنو این نکته که خود را ز غم آزاده کنی
خون خوری گر طلب روزی ننهاده کنی
۲- آخرالامر گِل کوزه گران خواهی شد
حالیا فکر سبو کن که پر از باده کنی
۳- گر از آن آدمیانی که بهشتت هوس است
عیش با آدمیی چند پری زاده کنی
۴- تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف
مگر اسباب بزرگی همه آماده کنی
۵- اَجرها باشدت ای خسرو شیرین دهنان
گر نگاهی سوی فرهاد دل افتاده کنی
۶- خاطرت کی رقم فیض پذیرد هیهات
مگر از نقش پراکنده ورق ساده کنی
۷- کار خود گر به کَرَم باز گُذاری حافظ
ای بسا عیش که با بخت خداداده کنی
۸- ای صبا بندگی خواجه جلال الدّین کن
که جهان پُرسَمن و سوسن آزاده کنی

 

معاني لغات غزل (۴۶۰)

 

نكته: لطيفه دقيق، سخن موجز و حساس.
آزاده: خلاص، فارغ، آسوده.
خون خوردن: كنايه از غصه و رنج و اندوه فراوان بر خود هموار كردن.
روزيِ ننهاده: روزي مقدّر نشده.
آخرالامر: سرانجام، در پايان كار.
گِلِ كوزه گران خواهي شد: به خاك مبدّل و به صورت گِل درآمده و مصالح كار كوزه گران براي ساختن كوزه خواهي شد.
سبو: كوزه بزرگ.
بهشتت هوس است: هوس بهشتت در سر است، هوس بهشت در سر تو است.
گر از آن آدمياني كه بهشتت هوس است: اگر از آن آدمياني كه هوس بهشت مي كني.
عيش: عشرت و شادي.
آدمئي چند: چند آدميزاده يي.
پري زاده: پري نژاد، از نسل و نژاد پري و فرشته زيباروي.
كني: مي كني.
به گزاف: از روي زياده خواهي، بيهوده، بي سبب.
اسباب: (جمع سبب) وسايل، لوازم.
اجر: پاداش، ثواب.
خسرو: شاه.
دل افتاده: دل از دست افتاده، دل از دست داده.
خاطر: دل، قلب، ضمير.
رقم: خط و نشانه، اثر.
فيض: بخشش هاي كريمانه و سخاوتمندانه.
پذيرفتن: قبول كردن، دريافت كردن.
هيهات: (شبه جمله) افسوس، هرگز.
نقش پراكنده: نوشته و تصويرهاي جور و واجور، كنايه از آرزوها و خواسته هاي گوناگون.
ورق: صفحه، برگ.
ساده: بي آلايش، بدون نقش و نگار، يكرنگ و يكدست.
كَرَم: لطف، كنايه از لطف و كَرَم خداوندي.
خواجه جلال الدين: خواجه جلال الدين تورانشاه وزير شاه شجاع.

 

معاني ابيات غزل (۴۶۰)

 

(۱) اين نكته لطيف را به گوش گير تا خود را از بند اندوه برهاني: اگر خواهان روزي و قسمت مقرر نشده باشي به تنگدستي و زحمت و غصه خوردن مي افتي.
(۲) سرانجام به صورت گِل و مصالح كوزه گران در مي‌آيي، هم اكنون به فكر سبويي باش كه آن را از شراب پر كرده پيوسته بنوشي.
(۳) اگر از آن دسته آدمياني كه (چون آنها) هوس بهشت در سر داري، (هم اكنون مي تواني) با آدمياني حوري زاده و پريوش زيباروي به عيش و عشرت بپردازي.
(۴) بي سبب و وسيله نمي توان بر جايگاه بزرگان تكيه زد و نشست مگر آنكه همه اسباب و وسايل بزرگي را فراهم كرده باشي.
(۵) اي شهريار شيرين گفتاران، اگر به فرهاد دل از دست داده عنايتي داشته باشي پاداش بسيار خواهي يافت.
(۶) هرگز صفحه ضمير باطن تو نشانه يي از بخشش كريمانه الهي در خود نمي بيند مگر اينكه آن را از نشانه‌ها و علامات گوناگون بزدايي.
(۷) حافظ، اگر كار خود را به لطف و كَرَم خداوندي وانهي، چه بسيار كه با اقبال خدا داده به عشرت و شادي خواهي پرداخت.
(۸) اي باد صبا به فرمانبرداري خواجه تورانشاه وزير گردن نه، تا دنيا را به صورت گلزار پر سمن و سوسن آزاده درآوري.

 

شرح ابيات غزل(۴۶۰)

وزن غزل: فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن
بحر غزل: رمل مثمّن مخبون محذوف
٭

اين غزل در آن برهه از زمان كه خواجه جلال الدين تورانشاه درصدد اقدام به دسترسي مقام صدارت شاه شجاع بوده و يا روزهاي اول صدارت او سروده شده است.

مطلع غزل يك اندرز حكيمانه را بر طبق عقايد جبريّون مطرح مي كند و بيت دوم در همين زمينه جبر، ماحصل فلسفه خيامي را در يك بيت خلاصه مي كند و در بيت سوم روي سخن شاعر با خواجه تورانشاه است و به او مي گويد اگر منظور تو از رسيدن به مقام وزارت دسترسي به عيش و عشرت و خوشگذراني است اين كارها را مي‌تواني بدون اين منصب هم با پري زادگان زيباروي انجام دهي و بلافاصله در بيت چهارم اضافه مي كند: اما اگر درد مقام وزارت و صدارت داري، بدان و آگاه باش كه نشستن بر مسند وزراء و بزرگان تنها با ادعا و گزافه انديشي و گزاف گويي ميسر نمي شود و مستلزم داشتن وسايل و امكانات و تجربيات فراواني است كه بايد پيشاپيش در وجود تو اندوخته شده باشد.

شاعر در بيت پنجم (كه بهتر است به جاي بيت ششم در غزل باشد) خواهان لطف و عنايت تورانشاه به زيردستان، از جمله خود مي باشد و در بيت ششم (كه بهتر است به جاي بيت پنجم در غزل باشد) يكي از عقايد عارفان پاكدل را مطرح و بازگو كرده و در قالب اندرز به تورانشاه مي گويد: الاعمالُ بالنّيّات و اگر صفحه دل خود را از خواسته هاي جور و واجورِ ناشي از خودخواهي پاك كني در اين صورت فيض ربّاني شامل حال تو خواهد شد و در تأييد اين مطلب در بيت بعدي كه همان مقطع اصلي غزل باشد به زبان ديگري خطاب به خود مي فرمايد اگر كار خود را به خدا وانهي مورد لطف و مرحمت دائمي خداوندي قرار خواهي گرفت.

شاعر در بيت هشتم كه به صورت ظاهر، منظّم به صورت يك غزل است سخن را در مدح خواجه تورانشاه به پايان مي برد.

آنچه گفتن آن در اين غزل ضرورت دارد:

۱- مضمون بيت سوم غزل را نظامي در شرفنامه چنين سروده است:

دلا تا بزرگي نياري به دست

به جاي بزرگان نبايد نشست

۲- بعضي از شارحين محترم بر عدم رعايت دستور زباني بيت سوم ايراد گرفته و عقيده دارند برابر اصول نحو فارسي بايستي مصراع اول اين بيت چنين باشد: گر از آن آدمياني هستي كه بهشتشان هوس است. و آن را خطاي لفظي به حساب مي آورند. بايد دانست اگر حافظ اين مطلب را به صورت نثر مي نوشت حكم قضيه چنان بود كه اين شارحين محترم گوشزد نموده اند ليكن در عبارت موجز و در قالب وزن و بحر شعري معنا در جمله مستتر است. حافظ مي فرمايد تو اگر بهشتت هوس است و از آن دسته آدمياني، بنابراين (كه بهشتشان هوس است) به حكم ايجاز در جملة: تو از آن آدمياني، مستتر است و ظنّ خطا جايز نيست زيرا حافظ در جاي ديگري هم از همين شيوه ايجاز كلام سود جسته و مي فركايد:
نارنيني چو تو پاكيزه دل و پاك نهاد

بهتر آن است كه با مردم بد ننشيني!

۴ دیدگاه

  1. سلام با تشکر از مطالب خوبتون سوالی داشتم منظور از اسباب بزرگی در شعر حافظ چه اسبابی است متشکرم

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *