Menu

غزل شماره ۳۰۱

297

۱- دوش بیماری چشم تو ببرد از دستم
لیکن از لطف لبت صورت جان می بستم
۲- عشق من با لب شیرین تو امروزی نیست
دیرگاه است کزین جام هلالی مستم
۳- از ثبات خودم این نکته خوش آمد که به جور
در سر کوی تو از پای طلب ننشستم
۴- عافیت چشم مدار از من میخانه نشین
که دم از خدمت رندان زده ام تا هستم
۵- در ره عشق از آن سوی فنا صد خطر است
تا نگویی که چو عمرم به سر آمد رستم
۶- بعد از اینم چه غم از تیر کج انداز حسود
چون به محبوب کمان ابروی خود پیوستم
۷- بوسه بر دُرج عقیق تو حلال است مرا
که به افسوس و جفا مُهر وفا نشکستم
۸- رُتبت دانش حافظ به فلک بَرشده بود
کرد غمخواری شمشاد بلندت پستم
۹- صنمی لشکریم غارت دل کرد و برفت
آه اگر عاطفت شاه نگیرد دستم

 

معانی لغات غزل (۳۰۱)

 

بیماری چشم : حالت بیماری چشم، چشم خمار، خمارآلودگی چشم .

ببرد از دستم : مرا بی قرار ساخت، مرا واله و شیدا کرد، بی تاب ساخت .

صورت جان می بستم : جان تازه به خود می دمیدم، جان می یافتم .

خط مشکین : موی سیاه عارض، موهای تازه رسته گرداگرد گونه به شکل هلال و نیم دایره .

جام هلالی : لبه جام که به شکل هلال است، جام دایره گون .

ثبات : مقاومت، پایداری .

از پایِ طلب ننشستم : در راه طلب از پای ننشستم .

عافیت : سلامت، صلاح و تقوی .

چشم مدار : انتظار نداشته باش .

دَم زده ام : ادّعا کرده ام، اعتراف کرده ام .

از آن سوی فنا : بعد از مرگ .

رَستَم : خلاص شدم، رهایی یافتم .

تیر کج انداز : حمله کننده اشتباه کار، کنایه از کسی که با گوشه و کنایه و از روی حسادت نیش می زند، تحقیر غیر مستقیم و در پرده حسود .

دُرج : صندوقچه کوچک جای نگهداری جواهرات .

دُرج عقیق : کنایه از لب های قرمز معشوق است .

افسوس : ستم، سرزنش، حیف .

صنمی لشکری : محبوب سپاهی، معشوقه یی که کارش سپاهی گری است .

عاطفت : عطوفت، محبت و مهربانی .

رُتبت : رتبه، مرتبه، مقام .

بَر شده بود : بالا رفته بود .

شمشاد : کنایه از قدّ و بالای بلند و رشید .

شمشاد بلندت : قد شمشاد مانندت .

 

معانی ابیات غزل (۳۰۱)

 

۱) دیشب حالت بیماری و خمارآلودگی چشم تو مرا از پای درآورد اما به سبب لطافت و جاذبه لبت به جان تازه یی دست می یافتم .

۲) مهر و محبت من به موی مشکین نورسته گرداگرد چهره تو تازگی ندارد . دیر زمانی است که از باده این جام دایره گون مستم .

۳) از پایداری خودم خوشم آمد که در سر کوی تو با همه جور و جفایت، در راه طلب از پای ننشستم .

۴) از من که جا در میخانه دارم انتظار صلاح و تقوا نداشته باش، زیرا از دیرباز ادّعای خدمتگزاری رندان را داشته و دارم .

۵) بعد از مردن هم در راه عشق صدگونه خطر وجود دارد . مبادا تصوّر کنی و چنین پنداری که چون عمرم به پایان رسید خلاص می شوم .

۶) از این پس از تیر کینه حسود غمی به دل راه نمی دهم که به معشوق کمان ابروی خود پناه برده و پیوسته ام .

۷) بوسه بر لب های عقیقی تو (که مروارید دندانهایت را در خود دارد) بر من حلال است زیرا با همه جور و ستم و ملامتی که کشیدم مُهرِ وفاداری خود را نشکستم .

۸) آوازه مقام و مرتبه دانش حافظ تا به فلک رسیده بود که اندوه قدّ و بالای شمشاد گونه بلند تو مرا از مقام خود نزول داد .

۹) محبوب سپاهی پیشه یی، دل و دین مرا ربوده و رفت. وای بر من! اگر لطف و عنایت شاه به من مددی نرساند .

 

شرح ابیات غزل (۳۰۱)

 

وزن غزل : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن

بحر غزل : رمل مثمّن مخبون اصلم

 

*

 

سعدی :

من خود ای ساقی از این شوق که دارم مستم

توبه به یک جرعه دیگر ببری از دستم

*

خواجو :

من از آن لحظه که در چشم تو دیدم مستم

کارم از دست برون رفت، که گیرد دستم ؟

 

*

 

در شرح ابیات غزل ۹۳ در صفحۀ ۵۸۶ این کتاب شرحی راجع به (فرّخ) گفته شد و رفع شبهه از آنها که این غزل را مشکوک و منسوب به حافظ می دانند بعمل آمد . در تأیید این نظریه، در اینجا به ذکر این نکته می پردازیم که حافظ در جای دیگر می فرماید :

به تنگ چشمی آن تُرک لشکری نازم

که حمله بر من درویش یک قبا آورد

که هرچند بیشتر ممکن است منظور شاعر شاه شجاع باشد اما این شبهه را نمی توان از نظر دور داشت که حافظ گوشه چشمی به این ایاز دربار شاه شجاع که در لباس لشکری خدمت می کرده نیز داشته است .

در این غزل و در بیت نهم حافظ صراحتاً از صنمی لشکری صحبت به میان می آورد که وابسته به شاه بوده است و این می رساند که (فرّخ) وجود خارجی داشته وبه صورت ظاهر در ردیف خدمتگزاران سپاهی و همدم شاه شجاع و مورد نظر حافظ بوده و حافظ برای او ترانه یی در عالم سرخوشی و مستی سروده است .

 

از مطالعه ابیات این غزل برمی آید که حافظ تمام ابیات آن را در یاد همین صنم لشکری سروده و خطاب به اوست و از مفاد بیت مقطع چنین برمی آید که در راه عشق این شاهد دچار سرزنش و مشکلاتی هم شده است .

آنچه درباره این غزل می توان گفت یکی عبارت تیر کج انداز در بیت ششم است که همان مفهوم امروزی تیر در تاریکی انداختن را دارد و این معنا را افاده می کند که حسود دروغی می گوید تا پاسخ راستی بشنود و یا به عبارت دیگر حسود یکدستی می زند تا از کُنهِ مطلب سردر آورده و به حقیقت امر پی ببرد، دیگر معنای دُرج است که آن صندوقچه کوچک جای جواهرات و اشیاء قیمتی است که صاحبان آن، اشیاء گرانبهای خود را در آن نهاده و درآن را قفل می کرده اند. شاعر لب و دهان محبوب را به دُرج عقیق قرمز رنگ تشبیه کرده و با آوردن جمله مُهرِ وفا نشکستم اشاره یی به مُهرِ دُرج دارد .

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *