Menu

غزل شماره ۳۴۲

۱- اگر برخیزد از دستم که با دلدار بنشینم
ز جام وصل می نوشم ز باغ عیش گل چینم
۲- شراب تلخ صوفی سوز بنیادم بخواهد برد
لبم بر لب نه ای ساقی و بستان جان شیرینم
۳- مگر دیوانه خواهم شد که از عشق تو شب تا روز
سخن با ماه میگویم پری در خواب می بینم
۴- لبت شکّر به مستان داد و چشمت می به میخواران
منم کز غایت حرمان نه با آنم نه با اینم
۵- چو هر خاکی که باد آورد فیضی برد از انعامت
ز حال بنده یاد آور که خدمتکار دیرینم
۶- نه هر کو نقش نظمی زد کلامش دلپذیر آمد
تذرو طرفه من گیرم که چالاک است شاهینم
۷- وگر باور نمیداری رو از صورتگر چین پرس
که مانی نسخه میخواهد ز نوک کلک مشکینم
۸- رموز عشق و سرمستی ز حافظ جو نه از واعظ
که با جام و قدح هر شب حریف ماه و پروینم
۹- وفاداری و حق گویی نه کار هر کسی باشد
غلام آصف ثانی جلال الحقّ و الدّینم

 

معانی لغات غزل (۳۴۲)

 

برخیزد از دستم : از دست من بر آید .

صوفی سوز : صوفی افکن، از پای درآرنده صوفی .

مگر : همانا .

سودا : خیال عشق .

شِکَّر : شکر، کنایه از بوسه .

حرمان : محرومی، نومیدی .

فیض : بهره .

اِنعام : لطف، احسان، نعمت بخشی، کَرَم .

نقش نظم : طرح شعر، زمزمه کردن شعر .

تَذَرو : قرقاول، خروس صحرایی .

تذرو طرفه : قرقاول مرغوب، قرقاول کم نظیر و کنایتآً مضمون زیبا و بدیع .

چالاک : زرنگ، پرکار ، مسلّط بر کار .

چالاکست شاهینم : شاهین طبعم زرنگ و پرکار و شکار کننده مضامین بکر است .

صورتگر چین : نقاش چینی .

مانی : بنیان گذار آیین مانوی که در ۲۴ سالگی و در سال ۲۱۵- ۲۷۶ میلادی ادّعای پیامبری کرد و شیوع تبلیغ او این بود که دستورات مذهبی خود را به صورت نقاشی در آورده و به مردم نشان می داد و به مانی نقّاش معروف بود .

کلکِ مشکین : قلم آلوده به مرکب سیاه ممزوج با مُشک .

آصف ثانی : وزیر دوم، کنایه از خواجه تورانشاه وزیر که حافظ بعد از آصف برخیا وزیر سلیمان او را آصف ثانی می نامد .

 

معانی ابیات غزل (۳۴۲)

 

۱) اگر این توفیق را بیابم که با محبوب بنشینم، از ساغر وصال باده نوشیده و از باغ عیش بهره برداری کنم .
۲) شراب تند صوفی افکن ( بنیاد عقایدم را متزلزل و مرا از پای درمی آورد . ای ساقی لب خود را بر لب من نهاده و جان شیرین مرا بستان .
۳) همانا در اثر خیال عشق کارم به دیوانگی می کشد، چرا که شب ها با ماه درد دل می کنم و جنّ و پری به خوابم می آیند .
۴) چشمانت به باده نوشان، شراب و لب هایت به مستان، چاشنی شکر داد و این منم که در اوج ناامیدی به هیچکدام دسترسی نیافتم .
۵) چون هر خاکی که باد به سر کوی تو آورد؛ از احسان تو بهره مند شد، از حال من که خدمتگزار قدیمی تو هستم یادی کن .
۶) هرکسی که شعری زمزمه کند سخنش دلپذیر نخواهد بود این منم که تذروِ زیبای مضامین را صید می کنم، چرا که شاهین طبعم چالاک و زرنگ است .
۷) و اگر حرف مرا باور نمی کنی برو از نقاش چین بپرس و بدان که مانی نقاش از قلم سیاه مشک آلود من، مُسوَدَّه درخواست می کند .
۸) اسرار مستی و بی پروایی را از من ( حافظ ) بشنو نه از واعظ، زیرا همه شب ها با جام و ساغر مِی، هم پیاله ماه و ستاره پروین هستم .
۹) بر سر پیمان بودن و حقّ گفتن کار هر کسی نیست . من چاکر آصف ثانی، جلال الدین و الحق خواجه تورانشاهم ( که به این صفات موصوف است . )

 

شرح ابیات غزل (۳۴۲)

 

وزن غزل : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن

بحر غزل : هزج مثمّن سالم

 

*

سعدی : ز دستم بر نمی آید که بی یاد تو بنشینم

به جز رویت نمی خواهم که روی هیچ کس بینم

*

سلمان : هوای قامتش دارم ولی چندان که می بینم

سر و برگ هوای من ندارد سرو سیمینم

*

 

همانطور که در شرح غزل شماره ۳۲۹ گفته شد حافظ در طول مدّتی که رابطه اش با دربار شاه شجاع رو به تیرگی نهاده بود، گاهگاه غزلی شیوا با مضامین ظاهری عاشقانه و ایهاماتی در متن کلام سروده و برای خواجه تورانشاه وزیر شاه شجاع می فرستد تا به یکباره از یاد نرفته و در ارسال وظیفه او فتوری دست ندهد .

 

این غزل هم به همین مناسبت سروده شده است و اشارات و ایهامات آن در ابیات سوم و چهارم و پنجم و ششم به چشم می خورد . حافظ در بیت سوم از دل خرابی ناراحتی خیال ناشی از سر سنگینی شاه با خود سخن به میان می آورد و در بیت چهارم از انعامات و مساعدت های وزیر به دیگران سخن گفته و از اینکه نسبت به او کم لطفی شده گله مند است .

در بیت پنجم صراحتاً به وزیر می گوید هرکس و ناکسی که از دور پیدا شد و خود را به شما نزدیک کرد مورد لطف و عنایت شما واقع گردید و شایسته است که از این خدمتگزار قدیمی هم یادی بکنید. آنگاه در بیت ششم خواسته خود را چنین مدلّل می دارد که هر ناظمی نمی تواند شاعری نام آور و با سخنی دلپذیر باشد و این منم که چون عقابی تیز چشم و چالاک مضامین بکر را آشکار کرده و غزل های خود را با آن می آرایم. شاعر در این بیت عبارت ( نقش نظمی زد ) را به کار می برد که هر چند به صورت ظاهر چنین افاده معنا می کند که نظمی و شعری را طرح کرد لیکن بنا به گفته سودی، نقش، یک نوع تقلید صدا و کیسه شکاری است که با تقلید صدای پرندگان آن ها را به سوی آن کشانیده و به دام می اندازند و هم اکنون هم در جنگل های آفریقا شکارچیان، با تقلید صدای پرندگان آن ها را به اطراف و نزدیک خود کشانیده و سپس آن ها را با تیر می زنند و معنای دیگر نقش نیز نوعی از تصنیف است .

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *