Menu

غزل شماره ۱۰۹

108

۱- درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد
نهال دشمنی برکن که رنج بیشمار آرد
۲- چو مهمان خراباتی به عزّت باش با رندان
که دردِ سرکشی جانا گرت مستی خمار آرد
۳- شب صحبت غنیمت دان که بعد از روزگار ما
بسی گردش کند گردون بسی لیل و نهار آرد
۴- عِماری دار لیلی را که مهدِ ماه در حکم است
خدا را! در دل اندازش که بر مجنون گُذار آرد
۵- بهار عمر خواه ای دل وگرنه این چمن هر سال
چو نسرین صد گل آرد بار و چون بلبل هزار آید
۶- خدا را چون دل ریشم قراری بست با زلفت
بفرما لعل نوشین را که حالش با قرار آید
۷- درین باغ ار خدا خواهد دگر پیرانه سر حافظ
نشیند بر لب جویّی و سروی در کنار آید

 

معانی ابیات غزل ۱۰۹

 

بار آرد: ثمر آورد ، حاصل آورد.

نهال : درخت نورسته ، درختچه .

خرابات: جمع خرابه ، در ادبیات فارسی کنایه از مکان فسق و فجور مانند میخانه فاحشه خانه ، شیره کش خانه و در اصطلاح صوفیه جا و مقام بی اعتنایی به رسوم متعّبدان و اتّصال به الله.

مهمان خراباتی : اشاره یی است به ابوالحسن بصری (به شرح ابیات این غزل مراجعه شود ) ، مهمان خراباتی هستی .

به عزت باش : باعزّت واحترام رفتار کن .

شب صحبت :شبی که با دوستان به مصاحبه می گذرد.

عماری دار: مکاری ، کجاوه کش ، کسی که افسار و مرکب کجاوه را دردست دارد.

عماری:کجاوه

مهد: گهواره.

مهد ماه:گهواره ماه در اختیار اوست.

بهار عمر:کنایه از دوره جوانی است.

دل ریش: دل مجروح وافسرده

با قرار آرد : آرامش بخشد، آرام نگه دارد.

پیرانه سر : به هنگام پیری

 

معانی غزل ۱۰۹

 

(۱) درخت دوستی بکار تا از حاصل آن دل به مراد خود برسد. (و) نهال دشمنی را از بیخ و بن برآر که زحمت بسیار را سبب خواهد شد.

(۲) چون مهمان خراباتیان شدی با رندان با عزّت واحترام رفتار کن و گرنه در پایان مستی و دوره خماری از رفتار ناپسند خود پشیمان شده دچار دردسر خواهی شد.

(۳) شب مصاحبت با دوستان را قدر بدان و غنیمت شمر ، چرا که این گردونه فلک بعد از روزگار ما چه بسیار با گردش خود روز و شبهایی بیاورد که تو نباشی.

(۴) خدایا بر دل کجاوه دار لیلی که گهواره آن ماه را در اختیار دارد بینداز که از کنار خانه مجنون عبور کند.

(۵) ای دل ، تو قدر دوره جوانی و نشاط زندگانی خود را بدان و گرنه این باغ دهر ، هر سال گلهای زیادی چون گل نسرین و بلبلهای بسیاری را می پروراند.

(۶) اکنون که دل خونین و مجروح من با سر زلف تو پیمان محبّت بسته است ، از برای خدا به لب نوش آفرین خود بگو که او را از بی قراری به در آورده ، آرامش بخشد.

(۷) اگر خواست خدا باشد، بار دیگر حافظ ، در این سر پیری بر لب جویی در این باغ نشسته و معشوق سروبالایی را در بر می گیرد.

 

شرح معانی ابیات غزل (۱۰۹)

 

وزن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن

بحر غزل: هزج مثمّن سالم

 

*

 

این ، غزلی است پخته و به نظر می رسد حاصل ایّام کمال شاعر باشد . شاعر در بیت دوم ، رندان خرابات نشین را انسانهای وارسته و عارفان سالک می شناسد و توصیه می کند که مباد به چشم حقارت در آنها بنگری که ( مردمان خدا ممکنند در اوباش ) . این نویسنده بر این تصوّر است که حافظ به هنگام سرودن این بیت به یاد گفته ابوالحسن بصری افتاده است که در رساله قشیریه مندرج است . ابوالحسن بصری نقل می کند که در عبادان مردی سیاه و فقیر در خرابات مأوا داشت چیزی با خود بردم و او را طلب کردم . چون چشمش بر من افتاد تبسم کرد و با دست خویش اشارات بر زمین کرد . زمین را همه طلا دیدم که می درخشید . شاعر در بیت چهارم ، کجاوه یی را که لیلی در آن نشسته است به مهد ماه تشبیه می کند. این تشبیه را قبل از او خاقانی بدین صورت بیان می کند .

 

فرزند عزیز را به صد جهد
بنشاند چو ماه در یکی مهد

 

و حافظ این تشبیه را در نظر داشته است . و بالاخره در بیت مقطع جمله : در این باغ از خدا خواهد یا : در این باغ از خدا خواهد هر دو ضبط قابل قبول و از لحاظ معنای بیت وافی به مقصود است.

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *