Menu

غزل شماره ۱۱۵

114

۱- هر آن کو خاطِری مجموع و یاری نازنین دارد
سعادت همدم او گشت و دولت هم قرین دارد
۲- حریم عشق را درگه بسی بالاتر از عقل است
کسی آن آستان بوسد که جان در آستین دارد
۳- دهان تنگ شیرینش مگر مُهر سلیمان ست
که نقش خاتم لعلش جهان زیر نگین دارد
۴- لب لعل و خط مشکین، چو آنش نیست، جانش نیست
بنازم دلبر خود را که حسنش آن و این دارد
۵- به خواری منگر ای مُنعِم ضعیفان و نحیفان را
که صدر مجلس عزّت فقیر ره نشین دارد
۶- چو بر روی زمین باشی توانایی غنیمت دان
که دوران ناتوانیها بسی زیر زمین دارد
۷- بلاگردان جان و تن دعای مستمندان است
که بیند خیر از آن خرمن که ننگ از خوشه چین دارد
۸- صبا از عشق من رَمزی بگو با آن شهِ خوبان
که صد جمشید و کیخسرو غلام کمترین دارد
۹- وگر گوید نمیخواهم چو حافظ عاشقی مفلس
بگوییدش که سلطانی گدایی همنشین دارد

 

معاني لغات (۱۱۵)

 

خاطری مجموع: آسایش فکر، خاطری جمع ، آرامش درون.

یاری نازنین : یاری دوست داشتنی.

دولت:بخت و اقبال.

همدم : هم نفس ، معاشر، مصاحب .

حریم : آستان ، پیرامون ، گرداگر.

در آستین داشتن : حاضر و آماده داشتن .

دهان تنگ شیرین:دهان غنچه وار دلپذیر

نقش خاتم لعلش : نقش نگین انگشتری اش .

خط مشکین: خط عارض ، موهای رسته گرد عارض و پشت لب.

آنَش : کیفیت رویایی و جاذبه و تناسب و هنجار میان زیباییها ، گیرایی ، عاملی در زیبایی که سبب دلربایی و جلب نظر است .

منعم : توانگر.

مجلس عزّت : محل جمع شدن اهل فقر و قناعت

گدای ره نشین: فقیر و مستمندی که جا در کنار کوچه دارد .

ناتوانی ها: زبونها و ناتوانها .

خوشه چین: درویش و تهیدستی که خوشه های اطراف خرمن را برای سدّ جوع جمع آوری می کند.

رمز: نشانه مخصوص ، نکته سربسته .

مفلس : بی چیزی ، تهیدست .

 

معانی ابیات غزل ۱۱۵

 

(۱)هر کس که خیالی آسوده و دلبری دوست داشتنی دارد هم نفسِ خوشبختی و هم نشین بخت واقبال است.

(۲) درگاه محوطه عشق از عقل رفیع تر است . کسی می تواند برآستان بلند بوسه بزند که جان در کف داشته باشد.

(۳) گویی ، دهان غنچه وار دلپذیرش مُهرِ انگشتری سلیمان است زیرا نقش نگین سرخ فام آن ، دنیا را زیر فرمان خود دارد.

(۴) اگر در لب میگون و خط مشکین گیرایی نباشد بی روح و جان است . به دلبر خود مباهات می کنم که هم آن و هم این را باهم دارد .

(۵) ای توانگر ، در مردمان ضعیف و ناتوان به چشم حقارت نگاه مکن که فقیر راه نشین ، بر صدر مجلس عزّت جای گرفته است .

(۶) تا بر روی زمین زندگی می کنی قدر این توانایی را بدان چرا که روز گار چه بسیار ناتوانی ها در زیر زمین دارد .

(۷) دعای خیر مردم نیازمند، جان و تن را از بلا به دور نگاه می دارد. چه کسی خیر وبرکت از خرمن خود می بیند که از خوشه چین تهیدست روگردان و متنفر است .

(۸) ای باد صبا ، نکته و رمزی از میزان عشق و ارادت من را به آن شاه خوبان که پادشاه خوبان که پادشاهان بزرگی چون جمشید و کیخسرو، کمترین غلام درگاه اویند ، برسان .

(۹) و اگر گفت به عاشق تهیدستی چون حافظ نیازی ندارم به او بگو ( سخت مگیر ) به سلطانی بی نیاز، هم نشین شده است .

 

شرح ابیات غزل (۱۱۵)

 

وزن غزل : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن

بحر غزل: هزج مثمّن سالم

 

*

 

این غزل در زمان شاه شجاع و برای اظهار ارادت و تقرب آن پادشاه سروده شده و در بیت ماقبل آخر همان علامت و رمزی که همیشه حافظ آن را سر بسته در این بیت بیان می کند موجود است . حافظ در غزلهایی که به منظور قرائت در مجالس ادبی شاه و یا بزرگان دیگر و یا به منظور ارائه به قوّال و یا خواننده مطرب می سراید ، تنها به تعریف خال و خط ظاهری معشوق اکتفا نکرده و نکاتی عبرت آموز در قالب پند و اندرز و متکی به تمثیل را می گنجاند و همانطور که قبلاً گفته شد این یکی از رموز پذیرش اشعار او از دل وجان توسط شنونده و سبب جاودانی شدن غزلهای او در روزگاران است .

 

شاعر در بسیاری از غزلهایش از جمله این غزل و در بیت دوم آن مقام و مرتبه عشق را از عقل برتر می شمارد و همچنان که سعدی می فرماید:

ماجرای عقل پرسیدم زعشق

گفت معزولست و فرمانیش نیست

و نجم رازی گوید: هر کجا شعله عشق پرتو اندازد ، عقل فسرده طبع خانه پردازد .

ودر واقع در صدد ردّ عقیده معتزله بر آمده است که آنان معتقدند به وسیله عقل امکان شناخت و معرفت خدا و عالم امکان موجود است.

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *