۱- | هر آن کو خاطِری مجموع و یاری نازنین دارد |
سعادت همدم او گشت و دولت هم قرین دارد | |
۲- | حریم عشق را درگه بسی بالاتر از عقل است |
کسی آن آستان بوسد که جان در آستین دارد | |
۳- | دهان تنگ شیرینش مگر مُهر سلیمان ست |
که نقش خاتم لعلش جهان زیر نگین دارد | |
۴- | لب لعل و خط مشکین، چو آنش نیست، جانش نیست |
بنازم دلبر خود را که حسنش آن و این دارد | |
۵- | به خواری منگر ای مُنعِم ضعیفان و نحیفان را |
که صدر مجلس عزّت فقیر ره نشین دارد | |
۶- | چو بر روی زمین باشی توانایی غنیمت دان |
که دوران ناتوانیها بسی زیر زمین دارد | |
۷- | بلاگردان جان و تن دعای مستمندان است |
که بیند خیر از آن خرمن که ننگ از خوشه چین دارد | |
۸- | صبا از عشق من رَمزی بگو با آن شهِ خوبان |
که صد جمشید و کیخسرو غلام کمترین دارد | |
۹- | وگر گوید نمیخواهم چو حافظ عاشقی مفلس |
بگوییدش که سلطانی گدایی همنشین دارد | |
معاني لغات (۱۱۵)
خاطری مجموع: آسایش فکر، خاطری جمع ، آرامش درون.
یاری نازنین : یاری دوست داشتنی.
دولت:بخت و اقبال.
همدم : هم نفس ، معاشر، مصاحب .
حریم : آستان ، پیرامون ، گرداگر.
در آستین داشتن : حاضر و آماده داشتن .
دهان تنگ شیرین:دهان غنچه وار دلپذیر
نقش خاتم لعلش : نقش نگین انگشتری اش .
خط مشکین: خط عارض ، موهای رسته گرد عارض و پشت لب.
آنَش : کیفیت رویایی و جاذبه و تناسب و هنجار میان زیباییها ، گیرایی ، عاملی در زیبایی که سبب دلربایی و جلب نظر است .
منعم : توانگر.
مجلس عزّت : محل جمع شدن اهل فقر و قناعت
گدای ره نشین: فقیر و مستمندی که جا در کنار کوچه دارد .
ناتوانی ها: زبونها و ناتوانها .
خوشه چین: درویش و تهیدستی که خوشه های اطراف خرمن را برای سدّ جوع جمع آوری می کند.
رمز: نشانه مخصوص ، نکته سربسته .
مفلس : بی چیزی ، تهیدست .
معانی ابیات غزل ۱۱۵
(۱)هر کس که خیالی آسوده و دلبری دوست داشتنی دارد هم نفسِ خوشبختی و هم نشین بخت واقبال است.
(۲) درگاه محوطه عشق از عقل رفیع تر است . کسی می تواند برآستان بلند بوسه بزند که جان در کف داشته باشد.
(۳) گویی ، دهان غنچه وار دلپذیرش مُهرِ انگشتری سلیمان است زیرا نقش نگین سرخ فام آن ، دنیا را زیر فرمان خود دارد.
(۴) اگر در لب میگون و خط مشکین گیرایی نباشد بی روح و جان است . به دلبر خود مباهات می کنم که هم آن و هم این را باهم دارد .
(۵) ای توانگر ، در مردمان ضعیف و ناتوان به چشم حقارت نگاه مکن که فقیر راه نشین ، بر صدر مجلس عزّت جای گرفته است .
(۶) تا بر روی زمین زندگی می کنی قدر این توانایی را بدان چرا که روز گار چه بسیار ناتوانی ها در زیر زمین دارد .
(۷) دعای خیر مردم نیازمند، جان و تن را از بلا به دور نگاه می دارد. چه کسی خیر وبرکت از خرمن خود می بیند که از خوشه چین تهیدست روگردان و متنفر است .
(۸) ای باد صبا ، نکته و رمزی از میزان عشق و ارادت من را به آن شاه خوبان که پادشاه خوبان که پادشاهان بزرگی چون جمشید و کیخسرو، کمترین غلام درگاه اویند ، برسان .
(۹) و اگر گفت به عاشق تهیدستی چون حافظ نیازی ندارم به او بگو ( سخت مگیر ) به سلطانی بی نیاز، هم نشین شده است .
شرح ابیات غزل (۱۱۵)
وزن غزل : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن
بحر غزل: هزج مثمّن سالم
*
این غزل در زمان شاه شجاع و برای اظهار ارادت و تقرب آن پادشاه سروده شده و در بیت ماقبل آخر همان علامت و رمزی که همیشه حافظ آن را سر بسته در این بیت بیان می کند موجود است . حافظ در غزلهایی که به منظور قرائت در مجالس ادبی شاه و یا بزرگان دیگر و یا به منظور ارائه به قوّال و یا خواننده مطرب می سراید ، تنها به تعریف خال و خط ظاهری معشوق اکتفا نکرده و نکاتی عبرت آموز در قالب پند و اندرز و متکی به تمثیل را می گنجاند و همانطور که قبلاً گفته شد این یکی از رموز پذیرش اشعار او از دل وجان توسط شنونده و سبب جاودانی شدن غزلهای او در روزگاران است .
شاعر در بسیاری از غزلهایش از جمله این غزل و در بیت دوم آن مقام و مرتبه عشق را از عقل برتر می شمارد و همچنان که سعدی می فرماید:
ماجرای عقل پرسیدم زعشق
گفت معزولست و فرمانیش نیست
و نجم رازی گوید: هر کجا شعله عشق پرتو اندازد ، عقل فسرده طبع خانه پردازد .
ودر واقع در صدد ردّ عقیده معتزله بر آمده است که آنان معتقدند به وسیله عقل امکان شناخت و معرفت خدا و عالم امکان موجود است.