۱- | بلبلی خون جگر خورد و گلی حاصل کرد |
باد غیرت به صدش خار پریشان دل کرد | |
۲- | طوطئی را به خیال شکری دل خوش بود |
ناگهان سیل فنا نقش اَمل باطل کرد | |
۳- | قرّه العین من آن میوه دل یادش باد |
که چه آسان بشد و کار مرا مشکل کرد | |
۴- | ساربان بار من افتاد خدا را مَددی |
که امید کَرمَم، همره این محمل کرد | |
۵- | روی خاکّی و نم چشم مرا خوار مدار |
چرخ فیروزه طربخانه از این کَهگِل کرد | |
۶- | آه و فریاد که از چشم حسود مَه چرخ |
در لحد ماه کمان ابروی من منزل کرد | |
۷- | نزدی شاه رخ و فوت شد امکان حافظ |
چه کنم بازی ایام مرا غافل کرد | |
معانی لغات غزل(۱۲۸)
بلبل : دراین شعر منظور خود شاعر است(استعاره).
خون جگر خورد: کنایه از رنج فراوان بردن.
گلی حاصل کرد: (استعاره ) فرزندی را پرورش داد.
باد: حرکت هوا، هوایی که با سرعت به جهتی حرکت کند.
غیرت: رشک ، حسد، و در فارسی به معنای محافظت ناموس و آبرو و عزت و شرف.
طوطئی : ( استعاره ) منظور خود شاعر است.
شکری: کنایه از محبوبی و در اینجا فرزند است.
نقش امل باطل کرد: آرزو را بر باد داد.
قره العین : نور چشم ، فرزند، خنکی چشم منظور فرزند است.
میوه دل : فرزند.
آسان بشد: به آسانی از دست رفت.
خدارا مددی : برای خاطر خدا کمک کن.
امید کرمم همره این محمل کرد : امید به لطف و کرم تو مرا با این کجاوه همراه ساخت.
روی خاکی : چهره گرد آلود ، صورت به خاک آلوده .
نَم چشم : چشم تر ، اشک و تراوش چشم.
چرخ فیروزه : کنایه از آسمان فیروزه یی ، فلک فیروزه یی رنگ.
طرب خانه : سرای شادی، خانه شادی .
کهگل: کاه گل.
لحد: گور، قبر .
نزدی شاه رخ : حرکتی نکرد که شاه و رخ ، دو مهره شطرنج در بازی غیر فعال شوند،اقدام قاطع و جدی از تو ظهور نکرد.
فوت شد امکان : فرصت از دست رفت.
معانی ابیات غزل (۱۲۸)
(۱) بلبلی با زحمت بسیار گلی بدست آورد. بادِ حسد و حادثه با بردن آن و به جا نهادن صد گونه خار، اورا پریشان حال ساخت.
(۲) طوطئی به هوا و آرزوی شکری دلخوش و امیدوار بود که ناگاه سیل نابودی آن نیشکر خیال و نقش آرزو را از میان برد .
(۳) یادش به خیرآن نور چشم و میوه دل من که چگونه به آسانی از دستم به در رفت و کار را بر من دشوار ساخت .
(۴) ای ساربان بار من بر زمین افتاد . از برای خدا به من کمک کن که امید به لطف و کرم تو مرا با این کاروان همسفر ساخت.
(۵) در چهره آغشته به خاک خشک و رطوبت چشم من به خواری منگر که این فلک مینایی ، خانه عیش و شادی خود را با کاه گل ساخته و پرداخته است.
(۶) داد وفریاد که از خشم زخم ماهِ حسودِ آسمان ، ماه کمان ابروی من در زیر سنگ گور جای گرفت.
(۷) حافظ به موقع خود شاه رخی نزدی (اقدام مؤثر نکردی ) و فرصت از دست رفت . چه می توان کرد که گرفتاریهای روزگار مرا از این کار باز داشت.
شرح ابیات غزل (۱۲۸)
وزن غزل: فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لان
بحر غزل: رمل، مثمّن مخبون اصلم مسبغ
*
در گیرا گیر مبارزه با دشمنان و مخالفان و از دست دادن حمایت سلطان ، بلیّه دیگری گریبانگیر حافظ می شود و فرزندی نابالغ که هنوز زمان به مکتب گذاشتن او فرا نرسیده بود از دست او به در می رود . حافظ در غم مرگ این نوباوه دلبند خود چنین می سراید:
دلا دیدی که آن فرزانه فرزند
چه دید اندر خَم این طاق رنگین
به جای لوح سیمین در کنارش
فلک بر سر نهادش لوحِ سنگین
و ازشدت تأثر و به ظن قوی از شدت پشیمانی ، از اینکه به موقع خود در اثر گرفتاریهای و مشغله نتوانسته درمعالجه فرزندش کوشش لازم را معمول دارد، به سرودن غزلی که بازگو کننده حالات و تأثرات روحی اوست دست یازدیده است.
شاعر در ۳ بیت نخستین اشاره به مشکلاتی دارد که در دستیابی به این فرزند متحمل شده است . کسی چه می داند شاید سالها در آرزوی داشتن فرزندی می سوخته تا اینکه خدواند به او و همسرش فرزندی عطا می کند و از بد ایام پیش از آنکه به شش هفت سالگی برسد و به مکتب گذاشته شود از دست می رود و در ۳ بیت بعدی حالت استیصال خود را باز گو کرده و از شدت تأثر همه گناهان را به گردن چرخ نابکار می اندازد و دربیت مقطع تلویحاً از غفلت و اهمال و عدم اقدام سریع و به موقع خود سخن می گوید و برای تبرئه خویش در مصراع آخر غزل، به کلمه ( بازی ایام ) متوسل می شود. و این کلمه همانطور که در مواردی دیگر هم بطور سر بسته از گرفتاریهای شغلی که روزگار برایش فراهم ساخته می نالد به ظن قوی به گرفتاریها و درگیریها با مخالفین اشاره دارد .
اصطلاح شاه رخ زدن در بازی شطرنج به موقعیتی اطلاق می شود که حریف بتواند با حرکت دادن مهره اسب خود هم به مهره رخ طرف مقابل حمله کند و هم در ضمن شاه او را کیش کند و در اصطلاح عوام به دو کیشه کردن موسوم است واین عبارت ( به موقع شاه رخ نزدی ) به کسی گفته می شود که یک فرصت طلایی دو کیشه را ازدست داده باشد. در پایان تشبیهی که حافظ در بیت پنجم به کار برده و از چهره خاکی و رطوبت چشم خود کاه گل ساخته است قبل از او نظامی در شرفنامه چنین به رشته نظم کشیده است:
ترو خشکیِ اشک و رخسار من
به کَهگِل بر اندود ایوان من
شاعر در بیت مقطع از صنعت التفات سود جسته و مرجع هر دو ضمیر مخاطب ( نزدی ) و متکلم ( چکنم ) خود حافظ است.