Menu

غزل شماره ۱۴۱

140

۱- بَریدِ باد صبا دوشم آگهی آورد
که روز محنت و غم رو به کوتهی آورد
۲- به مطربانِ صبوحی دهیم جامه چاک
به این نوید که باد سحرگهی آورد
۳- بیا بیا که تو حورِ بهشت را رضوان
بدین جهان ز برای دل رهی آورد
۴- همی رویم به شیراز با عنایت دوست
زهی رفیق که بختم به همرهی آورد
۵- به جبر خاطر ما کوش کین کلاه نمد
بسا شکست که با افسر شهی آورد
۶- چه ناله ها که رسید از دلم به خرگهِ ماه
چو یاد عارض آن ماه خرگهی آورد
۷- رساند رایت منصور بر فلک حافظ
که التجابه جناب شهنشهی آورد

 

معاني لغات(۱۴۱)

 

بريد: قاصد، پیک ، نامه رسان.

روبه كوتهي آورد: کوتاه شد، نزدیک به سر آمدن رسیدن. در شرف اتمام است .

صبوحي :شراب بامدادي .

مطربان صبوحي: خنیاگران ومطربانی که بامدادن برای باده نوشان بامدادی می نوازند.

جامه چاك: پیراهن چاک شده از شوق شادی.

نويد: خبر خوش.

حور بهشت: زن سیاه چشم بهشتی.

رضوان: فرشته دربان بهشت.

براي دل رهي: برای دل این بنده ناقابل ، برای دل من فقیر

همي رويم: می رویم، مضارع متکلم مع الغیر که هاء زاید است دربعض حالات از آن برای معنای برویم افاده می شود.

زهي : آفرین.

جبر: استخوان شکسته را مرمت کردن ، تهی دست را توانگر ساختن .

به جبرخاطر ما كوش : برای التیام خاطر ما کوشش کن.

خرگه: خرگاه، سراپرده، خیمه بزرگ شاهی.

آن ماه خرگهي : آن ماه روی خرگاه نشین ، زیباروی سراپرده بزرگ .

رايت :علم و بیرق.

رايت منصور: علم پیروزی و کنایه از بیرق شاه منصور.

التجا: پناه بردن.

 

معانی ابیات غزل (۱۴۱)

 

(۱) نامه رسان باد صبا شب پیش به من خبرداد که روز غم واندوه بزودی به سر خواهد رسید .

(۲) پیراهن از شوق درید، خود را به خاطر خبر خوشی که با سحر گاهان آورد به نوازندگان مجلس صبوحی می دهیم .

(۳) بیا بیا که دربان بهشت، تو زیبای بهشتی را برای خاطر دل این ناتوان به این جهان آورد.

(۴) به مصاحبت وعنایت دوست به شیراز می رویم آفرین بر این حور بهشتی که بخت من ، او را به عنوان رفیق با من همراه کرد.

(۵) برای التیام خاطر ما کوشش کن زیرا چه بسا که این کلاه نمد ما بر تاج شاهی پیروز شده است .

(۶)آنگاه که یادآن چهره زیبای آن سراپرده شاهی در دلم زنده شد که ناله ها از آن برخاست که تا به خیمه ماه آسمان رسید.

(۷) الف: حافظ بیرق پیروزی را به بام فلک برافراشت چرا که به درگاه شاهی پناه آورد.

ب: پرچم منصور که به درگاه شاهنشاه پناه آورد بر بام فلک افراشته شد.

 

شرح ابیات غزل(۱۴۱)

 

وزن غزل : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لان

بحر غزل: مجتّث مثمّن مخبون اصلم مُسبغ

 

*

 

شاه شجاع در جنگی که با برادر خود کرد کار بر او سخت شد و ناچار به مذاکره با برادرش شاه محمود شده قبول کرد که از شیرازخارج و به ابرقو برود و شیراز پس از ۱۱ ماه محاصره به محمود سپرده شود . چنین شد و شاه شجاع که از جانب برادر اطمینان نداشت از ابرقو تصمیم به رفتن به سوی کرمان گرفت و در اسفند ماه ۷۶۵ با سیصد سوار به سیرجان حرکت کردو پس از زد و خورد هایی کرمان را به تصرف در آورد و پس از مرتب کردن امور کرمان روبه شیراز آورد و به طرف سردسیر حرکت کرد ودر محلی به نام چهار گنبد ، برادر کوچکتر شاه یحیی ، شاه منصور به حضور عموی خود شرفیاب شده و کمر اطاعت اورا بست. مردم شیراز که از شاه محمود دلسرد شده بودند به استقبال شاه شجاع شتافتندکه باری از برادرش محمود به مراتب بی آزار تر بود . حافظ شیرازی که با شاه شجاع و شاه منصور هر دو سابقه دوستی داشت این غزل را پس از شنیدن خبر الحاق شاه منصور به شاه شجاع سروده است و با رسیدن این خبر خوش در این غزل می گوید ای شاه شجاع بیاکه ملائکه بهشتی تو را برای آرامش خاطر دل حافظ به شیراز بازگردانیده است و از قول او می گوید مسلم است که با عنایت دوست یعنی شاه منصور به سوی شیراز می آیم و در بیت مقطع با ایهام زیبایی می فرماید بیرق شاه منصور از اینکه به بارگاه شاه شجاع ملتجی شد سر به فلک می ساید.

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *