۱- | دوش از جنابِ آصف پیک بشارت آمد |
کز حضرت سلیمان عشرت اشارت آمد | |
۲- | خاک وجود ما را از آب باده گل کُن |
ویران سرای دل را گاه عمارت آمد | |
۳- | این شرح بینهایت کز زلف یار گفتند |
حرفی است از هزاران کاندر عبارت آمد | |
۴- | عیبم بپوش زنهار ای خِرقه می آلود |
کان پاک دامن این جا بهر زیارت آمد | |
۵- | امروز جای هر کس پیدا شود ز خوبان |
کان ماه مجلس افروز اندر صدارت آمد | |
۶- | بر تخت جم که تاجش معراج آفتاب است |
همّت نگر که مُوری با آن حقارت آمد | |
۷- | از چشم شوخش ای دل ایمان خود نگه دار |
کان جادوی کمانکش بر عزم غارت آمد | |
۸- | آلوده یی تو حافظ فیضی ز شاه درخواه |
کان عنصر سماحت بهر طهارت آمد | |
۹- | دریاست مجلس او دریاب وقت و دُر یاب |
هان ای زیان رسیده وقت تجارت آمد | |
معاني لغات غزل(۱۶۵)
جَناب:آستان ، درگاه
آصَف:آصَف بن بَرخيار وزير حضرت سليمان و كنايه از وزير و حافظ اين عنوان را براي وزراي شاه شجاع مثل خواجه قوام الدين صاحب عيار به كار مي برد.
پيك بشارت:قاصدخوش خبر.
حضرت سليمان :كنايه از شاه شجاع.
عشرت اشارت آمد: به عيش و شادي اشاره شد.
خاك وجود:وجود خاكي، پيكره خاكي ، كنايه از جسم واندام.
گاه عمارت آمد:هنگام آباداني و تعمير شد.
شرح بي نهايت : توصيف بي پايان.
كاندر عبارت آمد: در بيابان آمد، به لفظ جاري شد .
زنهار: هشيار باش، آگاه باش.
صدارت:مقام ومنصب صدارت، صدر اعظمي ، وزارت.
تخت جم : تخت جمشيد و در اينجا كنايه از تخت حضرت سليمان است ، تخت سليمان .
معراج: نردبان و هر وسيله يي كه بتوان باآن به بالا صعود كرد، صعود رسول اكرم (ص) به آسمان.
همت:كوشش ، اراده.
حقارت : ذلت ، خُردی و خُرد پيكري.
چشم شوخ : چشم آشوبگر ، گستاخ ، جسور.
جادوي كمانكش: جادوگري كه دست به كمان است
غارت: چپاول ، تاراج.
فيضي ز شاه در خواه:از شاه طلب فيض كن
فيض: فرا گرفتن آب رودخانه سواحل خاكي دو طرف خود را.
سَماحَت: جوانمردي .
طهارت: پاك گردانيدن.
در ياب : وقت را درياب، غنيمت شمار
دُرياب :گوهر به چنگ آور، بهره برداري كن.
هان: (شبه جمله) آگاه باش.
شرح ابيات غزل( ۱۶۵)
(۱) شب گذشته از درگاه آصَف قاصدی خوش خبر آمد كه از جانب حضرت سليمان فرمان خوشدلي و كامراني صدور يافت .
(۲) خاك پيكره ما را با شراب مرطوب و به گِل مُبدّل ساز . زمان آن رسيده كه خانه ويرانه دل بازسازي و تعمير شود .
(۴) اين شرح مفصلي كه از زيبايي چهره يار گفتند يكي از هزارن سخني است كه بيان شده است.
(۴) اي خرقه آلوده به شراب ، مواظب باش كه عيب مرا بپوشاني زيرا آن محبوب پاك سرشت پاكيزه خو به ديدار من آمد.
(۵) امروز جايگاه واقعي و پايگاه هر كدام از نيكان مشخص خواهد شد چرا كه آن محبوب مجلس آرا بر صدر مجلس ( و مقام صدارت جاي گرفت) .
(۶) كوشش و اراده را تماشا كن كه مور ناچيزي خود را به تخت سلطنت سليمان رسانيد.
(۷) اي دل، در برابر گستاخي چشم جسورش ، دين و ايمان خود را محافظت كن زيرا آن چشم جادوگر دست به كمان ، به عزم چپاول دل ودين آمده است.
(۸) حافظ تو به گناه قصور آلوده يي از شاه طلب فيض كن . زيرا آن شخصّيت جوانمرد ، براي پاك گردانيدن آلودگان آمده است.
(۹) مجلس اين شاه حكم دريا را دارد وقت را غنيمت دان و از آن بهره برداري كن اي كسي كه ضررها كرده اي مواظب باش كه اكنون وقت سود بري و تجارت است.
شرح ابيات غزل ( ۱۶۵)
وزن غزل: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن
بحر غزل: مضارع مثمّن اخرب
*
اين غزل منظومه ديگري است كه حافظ درآن به ستايش خواجه قوام الدين محمد صاحب عيار ، وزير فاضل و خوشنام شاه شجاع مي پردازد . غزل به هنگام انتصاب صاحب عيار به مقام وزارت سروده شده و حافظ اظهار مسرت و شادماني و اميدواري مي كند كه از اين پس قدر و مقام واقعي هر كسي در دستگاه حكومتي معلوم خواهد شد و به خود هشدار مي دهد كه از اين موقعيت حاصله تا مي تواني بهره برداري كن.
شاعر در بيت اول صاحب عيار را زير عنوان آصف نام مي برد تا مرتبه و مقام رفيع آصف برخيا وزير حضرت سليمان تشبيه مي كند . در بيت دوم مضمون بيت :
دوش ديدم كه ملايك در ميخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پيمانه زدند
را بارديگر به نحوديگري باز گو كرده مي گويد مدتي دل آزرده و افسرده بود ، حاليا وقت آن رسيده كه بار ديگر در سرشت من تغييري داده شده و خاك وجود من ازنو در هم كوفته شده با رطوبت شراب به صورت گِل در آمده و از سر نو اين خانه ويران دل را ساخته و مرمت كنند .
شاعر در بيت پنجم به خود اين اميدواري را مي دهد كه از اين به بعد هر كس بر حسب شخصيت و قابليتش جايگاه مناسب و واقعي خود را در دستگاه سلطان بدست آورد و در بيت ششم اشاره به ايه ۱۷ و ۱۸ سوره نمل دارد وَ حُشِرَ لِسُلَيمانَ جُنُودُه مِنَ الجِنِّ وَ الانس و الطَّيرِ فَهُم يُوزَعُونَ۱۷ حَتّي اِذا آتَوا عَلي وَ اَدِ النَّملِ قالَت نَملَهُ يا ايها النَّمل ادخُلُوا مَساكِنُكُم لا يَحطَمِنَّكُم سُلَيمانُ وَ جُنُودُهُ وَهُم لايَشعُرونَ۱۸ ( وبراي سليمان تمام لشكريان از جن و اِنس و پرندگان را جمع كرد و چون به وادي در آمدند موري به موران ديگر گفت اي موران وارد سوراخهايتان شويد كه سليمان و لشكريانش شمارا درهم نشكند كه ايشان نا آگاهند.)
وشاه شجاع را در مقام حضرت سليمان صاحب عيار را در مقام مور شجاعي كه در برابر حضرت سليمان قد ابرافراشت و از شخصيت خود دفاع كرد مي گذارد و بدين ترتيب از هر دو شخصيت به بهترين نحو تعريف مي كند. بايد دانست منظور حافظ از عبارت : (بر تخت پادشاهان جم، تصوير خورشيدي نصب شده بود كه بعدها علامت رسمي پرچم ايرانيان شد و تا به امروز هم ساختمانِ مبلهاي چوبي بزرگ در قسمت بالاي پشتي آن تصوير برجسته خورشيد منبت كاري مي شود و همينطور در گچ بريها ي بالاي ايوانها يك خورشيد در وسط گچ بريها و در صدر جاي مي گيرد . شاعر مي خواهد بگويد: اين علامت خورشيد تخت شاه به منزله نردباني است كه به خورشيد آسمان راه مي برد و زهي به همت صاحب عيار كه خود را به نزديكي اين پايگاه و جايگاه رفيع كشانيده است.