Menu

غزل شماره ۱۸۰

178

۱- طایر دولت اگر بار گذاری بکند
یار بازآید و با وصل قراری بکند
۲- دیده را دستگه دُرّ و گُهر گر چه نماند
بخورد خونی و تدبیر نثاری بکند
۳- دوش گفتم بکند لعل لبش چارهِ من؟
هاتف غیب ندا داد که آری بکند
۴- کس نیارد بَرِ او دَم زند از قصّهِ ما
مگرش باد صبا گوش گذاری بکُند
۵- داده ام بازِ نظر را به تذروی پرواز
بازخواند مگرش نقش و شکاری بکند
۶- شهر خالی ست ز عشّاق بوَد کز طرفی
مردی از خویش برون آید و کاری بکند؟
۷- یا وفا یا خبر وصلِ تو یا مرگ رقیب
بازی چرخ یکی زین همه باری بکند
۸- کو کریمی که ز بزم طربش غمزده یی
جرعه یی درکشد و دفعِ خماری بکند
۹- حافظا گر نروی از درِ او هم روزی
گذری بر سرت از گوشه کناری بکند

 

معاني لغات (۱۸۰)

 

طاير: پرنده.

طاير دولت: (اضافه تشبيهي ) دولت و اقبال به طاير ( پرنده ) تشبيه شده .

باز:دوباره ، ديگر.

باز آيد:دوباره برگردد، بار ديگر برگردد.

باوصل قراري بكند: براي وصل قراري مي گذارد.

دستگه :دستگاه، قدرت و استطاعت ، دسترسي ووسعت عمل ، كارگاه .

درّ و گُهر : مرواريد و گوهر و در اينجا كنايه از اشك چشم است.

بخورد خوني: خون دلي مي خورد .

تدبير نثاري بكند:به فكر نثار كردني مي افتد. يعني با خون دل خوردن و ريختن اشكِ خونين ، ياقوت نثار مقدم يار مي كند.

هاتف:فرشته غيبي ، ندايي كه به گوش برسد وندا دهندهِ آن ديده نشود.

كس نيارد:كسي نتواند، كسي جرأت ندارد. ( از مصدر يارَستن به معناي توانستن) .

گوش گذاري بكند:به گوش برساند، آهسته و موجز و مختصر دَرِ گوش او نجوا كند. ( ياء گذاري ياء نكره است) .

بازِ نظر: شاهين نگاه ، بازِ شكاري نگاه( اضافه تشبيهي ).

تَذَروي :قرقاولي ، مرغ خوش پرو بال و خوش نقش و نگاري ، خروس صحرايي گريز پا ، كنايه از معشوق.

نقش:سوت سوتَك بادي و آلتي كه با دميدن در آن تقليد صداي پرنده مورد نظري را كرده و آن پرنده را به سوي خود جلب مي كرده اند .

نقش : نقش سرنوشت .

باز خواند:دوباره او را بخواند ، اورا به سوي خويش بكشاند ، جلب كند.

از خويش برون آيد:جوهر ذاتي خود را نشان دادن ، قدرت باطني ومخفي را به منصّه ظهور رسانيدن .

يكي زين همه ، باري بكند:باري يكي از اين همه را انجام دهد.

جرعه يي در كشد:جرعه يي سر كشد، جرعه يي بنوشد.

گر نروي از دَر او : اگر از درگاه او دور نشوي .

هم روزي… :اوهم روزي …

 

معاني ابيات غزل (۱۸۰)

 

(۱) اگر پرنده بخت و اقبال ، بار ديگر به سوي ما گذري داشته باشد محبوب ( هم ) برمي گردد و قرار وصالي مي نهد .

(۲) هر چند براي دستگاه گو هرسازي چشم ، سرمايه يي باقي نماند، خون دلي خواهد خورد و به فكر هديه كردن (ياقوتي) خواهد افتاد .

(۳) ديشب با خود انديشه كردم كه آيا لب سرخ فامش چاره درد مرا مي كند؟ فرشته ناپيدايي ندا در داد كه البته خواهد كرد.

(۴) هيچ كس جرأت ندارد كه در پيش او از سرگذشت ما سخني بر زبان آورد مگر اينكه بادصبا ، به صورت نجوا در گوش او چيزي بگويد.

(۵) شاهين نگاه را به سوي مرغ خوش خط وخال گريز پايي پرواز داده ام ، تا شايد نقش شاهين سرنوشت، ( آهنگ تقليد صدا ) او را از راه بر گدانيده و شاهين نگاهم او را شكار كند.

(۶) شهر از مردان عاشق خالي شده است آيا مي شود كه مردي مردانگي خود را بنماياند و كاري از پيش ببرد.

(۷) ياوفاداري يا بشارت وصال يا خبر مرگ مدعي و رقيب. بالاخره گردش روزگار يكي از اين دو دسته كار رانجام خواهد داد.

(۸) جوانمردي كجاست كه يك غمزه افسرده دلي ، از مجلس عيش و عشرت او پياله يي نوشيده و خماري خود را برطرف سازد.

(۹) حافظ ، اگر از درگاه و آستانه اودور نشوي ، او هم روزي از گوشه كنار تو عبور خواهد كرد.

 

شرح ابيات غزل(۱۸۰)

 

وزن غزل : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن

بحر غزل: رمل مثمّن مخبون محذوف

 

*

 

تعداد غزلهايي كه حافظ در دوره شاه شجاع به ويژه در زمان دوري او از شيراز سروده قابل توجه و اكثراً داراي ويژگيهاي ايهامي مشابهي است كه چند مطلب از آنها مستفاد مي شود: يكي اينكه شاعر ضمن تعريف ، آرزوي بازگشت او را دارد. ديگر اينكه در پاره يي موارد به سبب سوء تفاهماتي كه منشاء آن چندان روشن نيست اظهار نگراني كرده تلويحاً در غياب او و در غزل عذر خواهي مي كند و ما در پيش گفتيم كه شاعردر غياب شاه شجاع مكاتبه داشته و به همراه نامه ، غزلهايي را براي او مي فرستاده كه در آن نشانه ها وايهامات و آگاهي هايي را به شاه منتقل مي كرده است. وبالاخره ويژگي ديگري كه در اين غزل ها به چشم مي خورد حالت بيم واميدي است كه پيوسته اورا نسبت به رفتار آينده شاه شجاع با خود مردّد مي سازد.

 

اين غزل يكي از آنهاست و شاعر در مطلع غزل مي گويد اگر بار ديگر بخت ياري كند ، شاه شجاع به شيراز و حكومت باز مي گردد. شاعر دراين بيت اشاره به طاير دولت دارد يعني دولت را به طاير تشبيه كرده و اين اشارتي است به صورتي از ستارگان فلكي كه در شمال منطقه البروج به صورت عقاب وجود دارد و قدما معتقد بودندكه اين نقش سعد است و طالع هر كس در اين برج قرار گيرد دولت به او روي خواهد آورد .

بيت دوم حافظ مي گويد هر چند دستگاه مرواريد و گوهر سازي چشم من از بس گوهر اشك فشانده از كار باز مانده معذلك خون جگر مي خوردتا بتواند تدبيري انديشيده و ياقوتي نثار مقدم محبوب نمايد و اين تعريفي است از خدمتگزاري خود و قدر ومقام شاه شجاع.

ايهامي در بيت چهارم اين غزل به چشم مي خورد اشاره به سوء تفاهمي است كه شاه شجاع را از حافظ دلسرد نموده است و شايد مربوط به دعوتي باشد كه شاه شجاع در اصفهان از حافظ به عمل آوردو حافظ در غزلي از رفتن به اصفهان معذرت خواسته و از اجابت تقاضاي شاه شجاع سر باز زد. شاعر مي گويد به قدري شاه شجاع از دست من عصباني است كه هيچ كس جرأت آن را ندارد كه نزداو از من وساطت كند مگر اينكه نسيم گذاري صبا ، قصه ما را به صورت درگوشي و نجوا به گوش اوبخواند. ايهام بيت ششم دلالت براين دارد كه حافظ مي گويد موقعيت شهر شيراز اقتضاي حمله اوو باز پس گيري را دارد وبهتر است شاه شجاع قدم جلو بگذارد و در بيت هفتم مي گويد يا وفاي به عهد نامه فيما بين دو برادر يا خبر حمله و ورود شاه شجاع يا مرگ شاه محمود بالاخره يكي از اين سه اتفاق خواهد افتاد و در مقطع غزل به خود اميدواري مي دهد كه اگر دوستي ثابت قدم و پايدار باشد. عاقبت شاه شجاع با او كنار خواهد آمد.

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *