Menu

غزل شماره ۲۳۰

228

۱- رسید مژده که آمد بهار و سبزه دمید
وظیفه گر برسد مصرفش گل است و نبید
۲- صفیر مرغ برآمد بط شراب کجاست
فغان فتاد به بلبل، نقاب گل که کشید
۳- ز میوه های بهشتی چه ذوق دریابد
هر آن که سیب زنخدان شاهدی نگزید
۴- مکن ز غصّه شکایت که در طریق طلب
به راحتی نرسید آنکه زحمتی نکشید
۵- ز روی ساقی مهوش گلی بچین امروز
که گرد عارض بستان خط بنفشه دمید
۶- چنان کرشمه ساقی دلم ز دست ببرد
که با کسی دگرم نیست برگ گفت و شنید
۷- من این مُرقّع رنگین چو گل بخواهم سوخت
که پیر باده فروشش به جرعه یی نخرید
۸- عجایب ره عشق ای رفیق بسیار است
ز پیش آهوی این دشت شیر نر برمید
۹- به کوی عشق منه بی دلیل راه قدم
که گم شد آن که درین ره به رهبری نرسید
۱۰- خدای را مددی ای دلیل راه حرم
که نیست بادیه عشق را کرانه پدید
۱۱- شراب نوش کن و جام زر به حافظ ده
که پادشه به کرم جرم صوفیان بخشید

 

معانی لغات (۲۳۰)

 

وظیفه:تکلیف ، مقررّی، مستمری، ادرار، وجه معاش ماهیانه یا سالیانه.

نبید:نبیذ،افکنده شده و کنایه از شرابی است که از افکندن انگور ، در خُم و استحاله آن حاصل و پس از صاف کردن بدست می آید.

صفیر: بانگ و آواز مرغان، سوت.

بط شراب: ظرف شرابی که به صورت مرغابی می ساخته اند.

فغان فتاد به بلبل: بلبل به فغان و فریاد افتاد.

نقاب گل که کشید:روبنده گل را چه کسی کنار زد.

ذوق:چشیدن ، لذت و خوشی حاصل از چشیدن خوراک خوشمزه.

نگزید:گاز نزد ، به دندان نگزید ، زیر دندان مزّه نکرد.

طریق طلب:راه جستن مطلوب ، راه رسیدن به مقصود.

عارض: چهره.

گردعارض بستان: اطراف چهره باغ.

کرشمه:غمزه و ناز و دلربایی.

برگ:التفات ، پروا ، قصد.

مُرَقّع:خرقه یی که رُقعه رُقعه و وَصله وَصله به هم دوخته شده باشد.

جرعه:آن مقدار مایعی که یکبار و در یکدم نوشیده شود.

دلیل راه: راهنمایی.

خدای را مددی: محض رضای خدا کمکی.

 

معانی ابیات غزل(۲۳۰)

 

(۱) خبر خوشی رسید که بهار آمده و سبزه از خاک بَردميده است اگر وجه مقررّی برسد به صرف خرید گل و شراب خواهد رسید .

(۲) آواز مرغان چمن به گوش رسید، ظرف شراب کجاست ؟ بلبل به نوا و فغان افتاد، چه کسی نقاب از چهره گل به کنار زده است؟

(۳) آن کسی که سبب زنخدان زیبایی را زیر دندان مزّه نکرده است از خوردن میوه های بهشتی چه لذّتی می برد!

(۴) از دست غم ، شکوه و شکایت مکن که در راه جستن مطلوب آنکه رنجی نبرد به آسایش دست نیافت .

(۵) اکنون که گرداگردِ چهرهِ باغ ، گلِ بنفشه مانندِ خطِّ سبزِ عذارِ دلدار سر برزده ، تو هم از روی ساقی زیبا گلبوسه یی بر گیر.

(۶) آنچنان ناز و ادای ساقی دل مرا ربوده که میل و هوس گفتگو با کسی دیگر را ندارم .

(۷) من این خرقه وصله دار که از شراب ، چون گل رنگین شده به آتش می کشم زیرا پیر باده فروش آن را در برابر یک جرعه شراب از من نخرید.

(۸) اي دوست ، شگفتيهايِ راه عشق زياد است . يكي از آنها اینکه شير نر از پيش آهوي دشتِ عشق ، رميده و فرار مي كند .

(۹) بدون راهنما، پا به سر كوي عشق مگذار كه در اين راه، كسي كه با راهنمايي حركت نكند گم خواهد شد.

(۱۰) اي راهنمايي كه مرا به حرم محبوب مي رساني از براي خدا ياري ده كه اين صحراي عشقي كه در پيش رو دارم آنچنان وسيع است كه پايان آن پديدار نيست .

(۱۱) شراب را بنوش و جام طلايي آن را به حافظ ببخش به شادي اينكه پادشاه از بزرگواري خود از گناه صوفيان در گذشت.

 

شرح ابیات غزل(۲۳۰)

 

وزن غزل : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلات

بحر غزل: مجتّث مثمّن مخبون مقصور

 

*

 

کمال خجندی:

چو یار ، زندگی اهل درد نپسندید

چرا به قتل من خسته تیغ بر نکشید

 

*

 

این غزل پس از مراجعت از تبعید و رسیدن به شیراز سروده شده است ومی توان پنداشت که در اوایل روزهای بهاری بوده است.

شاعر آزاده و با اراده ای به جرم شراب خواری و بی توجهی به ظواهر شرع و صراحت لهجه ، کارش به تبعید می کشد، پس از دو سال و کسری تحمل شداید علی الظاهر بخشوده شده به شیراز بر می گردد و مانند بلبلی که به گل رسیده باشد به غزلسرایی می پردازد و باز در غزل خود همان حرفهایی را مي زند که بر آن پای فشرده و به تبعید رفته و بر سر همان عقاید اولیه خویش در مطلع غزل می گوید:

بهار از راه رسیده وسبزه از زمین سر بر کشیده است و من اولین وظیفه یی که وصول کنم به صرف خرید گل و شراب خواهم کرد! زهی مردانگی و ثبات قدم !

 

سپس بَطِ شراب طلب می کند و به زاهد قشری همچنان گذشته کنایه می زند که گرفتم که این زاهد از کثرت عبادت و مراعات تقو ا به بهشت رفت . او از خوردن سيب بهشتی چه لذتی می برد. حال آنکه هرگز مزه سیب زنخدان دلبر زیبایی را در این دنیا در زیر دندان خود مزه نکرده است. شاعر در ابیات چهارم و پنجم خود را دلداری می دهد و می گوید از غم و غصه های آنچه گذشت شکایت مکن زیرا برای رسیدن به راحتی تحمل رنج الزام آور است و در عوض ، در این بهار سعی کن تا از گل وشراب و ساقی بهره ببری .

شاعر در این زمان پنجاه سال از عمر او می گذرد و با اینکه حاصل نوشتجات عرفا را دریافته و با تفکر و تعمق چون عارفی آگاه راه عشق و اشراق را برگزیده، اما همچنان سوالهای زیادی دارد که به جواب آنها نرسیده و در اين برهه از سال و زندگی ، دچار این وسوسه شده است که اگر من هم به هادی و رهبر و مرادی بصیر دست ارادت داده بودم آیا بهتر نبود ؟ به همین دلیل و این اندیشه است که در بعضی از غزلهای ثلث اخیر عمرش در یکی چند مورد به این مضمون بر می خوریم و این توصیه یی است ، نه دلیلی برای اینکه مراد خاصی را منظور داشته است. شاعر در بیت مقطع غزل از اینکه شاه شجاع از سر تقصیر او گذشته و او را بخشوده شادمان است.

یک دیدگاه

  1. من این مرقّعِ رنگین چو گل بخواهم سوخت
    که پیرِ باده فروشش به جرعه ای نخرید
    🌹🌼حافظ🌼🌹
    مرقّعِ رنگین – کاسبرگ هایِ کاس
    در سر هوسِ ساقی”

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *