Menu

غزل شماره ۲۴۴

۱- یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
۲- این دل غمدیده حالش به شود دل بد مکن
وین سر شوریده بازآید به سامان غم مخور
۳- دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نبود
دایماً یکسان نباشد کار دوران غم مخور
۴- گر بهار عمر باشد باز بر تخت چمن
چتر گل بر سر کشی ای مرغ خوشخوان غم مخور
۵- ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی برکند
چون تو را نوح است کشتیبان ز طوفان غم مخور
۶- هان مشو نومید چون واقف نیی از سِرّ غیب
باشد اندر پرده بازی‌های پنهان غم مخور
۷- در بیابان گر ز شوق کعبه خواهی زد قدم
سرزنش‌ها گر کند خار مغیلان غم مخور
۸- گر چه منزل بس خطرناکست و مقصد بس بعید
هیچ راهی نیست کان را نیست پایان غم مخور
۹- حال ما در فُرقت جانان و ابرام رقیب
جمله می‌داند خدای حال گردان غم مخور
۱۰- حافظا در کنج فقر و خلوت شب‌های تار
تا بود وِردَت دعا و درس قرآن غم مخور

 

معانی لغات غزل (۲۴۴)

 

یوسف گمگشته:۱- حضرت یوسف پیامبر فرزند حضرت یعقوب(ع) ، ۲- استعاره است برای محبوب سفر کرده یعنی شاه شجاع .

کنعان:۱- نام چهارمین پسر حام بن نوح پیامبر۲- سرزمینی که اولاد واحفاد کنعان نواده نوح نبی در آن می زیستند و آن ، میان لبنان و سوریه و دریای مدیترانه ودشت عرب واقع است، ۳- استعاره است برای شهر شیراز .

کلبه احزان:خانه غمها ، اصطلاحی که به خانه حضرت یعقوب پیامبر داده اند، ماتم سرا، بیت الحزن.

دل بد مکن: نا امید مباش ، خیال بد در دل مپروران.

شوریده:آشفته ونابسامان.

سامان:قرار و آرامش .

گر بهار عمر باشد: اگر فصل بهار عمر ، یعنی دوره جوانی برقرار باشد

تخت چمن : (اضافه تشبیهی) چمن به تخت و جایگاه نشیمن و آسایش تشبیه شده است ، تخت سلطنت و گلزار چمن.

چتر گل:چتری از گل ، سایبانی از گل ، چتر شاهی که از گل تهیه شده باشد.

دورگردن:گردش روزگار.

نومید: نا امید.

هان: هشیار باش، هُش دار.

واقف: آگاه ، باخبر.

سر غیب: راز نهانی ، اسرار غیب، رویدادهای نامعلومی که در آینده بوقوع خواهد پیوست.

سیل فنا: .( اضافه تشبیهی ) فنا و نابودی به سیل خروشان تشبیه شده است.

خار مغیلان: مخفف خار امّ غیلان یعنی خار مادر غولها ، خار شتر، ژاژ ، نهالی با تیغهای تیز که تنها شتر قادر به خوردن آن است و در بیابانهای خشک می روید.

سرزنش ها:۱- سر فرو کردنهای خار در پای رونده راه۲- ملامت و سرزنش مجازی خار که عابر را از رفتن در بیابان شماتت می کند

خطرناک: نا امن.

بعید: دور.

فرقت: دوری.

ابرام: سرسختی، پافشاری.

رقیب: مراقب، نگهبان.

خلوت: دوری جستن از مصاحبت با نا اهلان و تمرکز حواس و اشتغال به ذکر و ادعیه

ورد: ادعیه و مناجاتهای معصومین که به منظور بر آمدن حاجت خوانده شود.

 

معانی ابیات غزل (۲۴۴)

 

(۱) یوسف گم شده یه شهر کنعان باز می گردد غمین مباش ،(و ) خانه غم ها روزي به گلستان شادی مُبّدل خواهد شد، غصه مخور.

(۲) این دل اندوهگین حالش نکو خواهد شد نگران مباش (و) این سر آشفته نابسامان ، دوباره آرامش و سامان می یابد، غم مخور.

(۳) اگر دو روزی گردش روزگار با خواسته های ما هماهنگی نداشت غصه مخور زیرا حال روزگار پیوسته یکسان نخواهد بود.

(۴) ای بلبل خوشنوا ، اگر بهار عمر باقی و بر قرار باشد ، بار دیگر بر او رنگ گلزار ، سایبانی از چتر گل بر سر خواهی داشت، غمین مباش .

(۵) ای دل ، اگر سیل نیستی بر آن است که پایه های هستی را از جا برکند چون نوح کشتیبان تو است از توفان هراسی بدل راه نده .

(۶) زنهار هرگز نا امید مشو، زیرا تو بر اسرار پنهایی ( حکمت و مشیت الهی)، آگاهی نداری . در پشت پرده ، بازیها و نقشهایی پیدا و پدیدار خواهد شد ، غمناک مباش .

(۷) آنگاه که در بیابان در آرزوی رسیدن به خاک کعبه را می پیمایی اگر خار مغیلان به پایت آزاری برساند و یا ملامتت کند ، غم به دل راه مده .

(۸) هر چند منزلگاه و بارانداز از کاروان نا امن و مقصد سفر دور است هیچ راهی نیست که پایانی نداشته باشد، غم مخور .

(۹) خدای دگرگون کننده اوضاع ، از وضع حال ما ، در دوری از محبوب و سر سختی های نگهبان در گاه او به خوبی آگاه است ، غم به دل راه مده.

(۱۰) حافظ ، در گوشه تنهایی و بی نوایی تاریکی شبها تا به خواندن دعاو قرآن می پردازی هیچ اندوه به دل راه مده .

 

شرح ابیات غزل (۲۴۴)

 

وزن غزل : فاعلاتن فاعلاتن فلاعلاتن فاعلات

بحر غزل : رمل مثمّن مقصور

 

*

 

شمس الدین محمد جوینی ( مقتول در سال ۶۸۳) :

کـلبه احـزان شـود روزی گلـستــان غم مخور

بشکفد گلهای وصل از خار هجران غم مخور

در خم چوگان او چون گوی سرگردان مباش

هست در هر حال ایزد حال گردان غم مخور

سلمان ساوجی:

بـــر دمدصبح نشاط از مطلع جان غم مخور

وین شب سودا رسد روزی به پایان غم مخور

خواجه قطب الدین بختیار کاکی ( وفات ۶۳۴)

ای دل ار دوری تـــو از دیدارجانان غم مخور

درد تو شاید رســــد روزی به پایان غم مخور

*

پیش از این دوره پر هیجان فترت سلطنت شاه شجاع و غزلهایی که در خلال این مدت توسط حافظ سروده شده است سخن گفته شد.این غزل نیزحاصل ایام پر تشویش زندگی حافظ است و او از غزل شمس الدین محمد جوینی که بنا به نوشته شادوران انجوئی شیرازی در کتاب نفایس الفنون چاپ تهران سال ۱۳۰۹ صفحه ۷۲ مندرج است استقبال کرده است.

حافظ در مطلع غزل خود ، نوید بازگشت یوسف را به کنعان می دهد . سفری که هرگز عملی نشد و تنها برادران او پیراهن یوسف را به کنعان نزد پدر پیر خود بردند و حضرت یعقوب در کلبه خود سالیان دراز به امید بازگشت فرزندش در غم دوری او اشک می ریخت چنانکه اطرافیان آن منزل، خانه یعقوب را کلبه احزان نام نهاده بودند. سالیانی دراز گذشت و یوسف در مصر به سلطنت رسید و همانطور که در قرآن کریم و تفاسیر آمده است حضرت یعقوب و خانواده اش را به مصر نزد فرزندش می برند.

 

حافظ بر این موضوع کاملاً واقف و آگاه بوده و بدان سبب مطلع غزل خود را چنین امیدوار کننده می سراید که منظور او از یوسف صرفاً شاه شجاع متواری می باشد و همانطور که در بیت ششم اشاره دارد از بازیهای پنهان و پشت پرده کاملاً آگاه و خود دست اندر کار بوده و می داند که شاه شجاع بار دیگر به حکومت دست خواهد یافت . شاعر در بیت نهم باز گو کننده حال خود در دوره حکومت شاه محمود است که از او به نام رقیب نام می برد. محمود برای اینکه سلطنتی پایدار داشته باشدبا مخالفین شاه شجاع و متولیان شریعت ساخته بود و این اقدامات بر حافظ گران می آمد.

اجمالاً این یکی از غزلهایی است که چند بیت و مصراع آن به صورت ضرب المثل ، تکیه کلام عارف و عامی فارسی زبان است.در پایان ، حافظ مصراع دوم بیت هشتم خود را که می فرماید : هیچ راهی کو را نیست پایان غم مخور از مصراع دوم بیت سوم غزل شمس الدین محمد جوینی گرفته و نیز در بیت نهم آنجا که حافظ می فرماید : جمله می داند خدای حال گردون غم مخور ، تحت تأثیر مضمون خاقانی است که می گوید :

خاقانی اميد را مکن قطع

از فضل خدای حال گردان

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *