…
این بیجَّه آخ و اوف کُنانَست و هیزدَرد
گیر کِرده در میونِه ز تیفون و ریزگَرد
چیزی دِیَه نَمونده تو جیفش زِ خوردَنی
از بَس تو بادو خاک بِپاش و بِریز کَرد
شولی تو دولچه بود، دَمرو گشت و رِخ رو میز
بر روی خِرت و پرت و بِشُد رویِ میز زرد
چون داغ بود، دور و بَرِش دَس نَبُرد گذاش
یک لَم بِشَه که تا بِشَه لیز و پیلیز و سرد
با مرگ دست و پنجه کُنَد نرم گر کُنَد
با سیمِ لُخ کَلی تو سولاخِ پیریز مَرد
یزد ـ ۱۳۹۶/۶/۳