بَدبین مَباش و قهر برای خدا مکُن
خوش بین و خوش مکالمه باش و جَفا مَکُن
ناز و اَدا چرا نَکُنی جانِ من، به من
جانا تو را که گفت که ناز و ادا مَکُن
دونان مُقَلدّند به آمِر، پی دونان
زیبای من به آمِرِ زشت اقتدا مَکُن
در جمع، خنده بر لب و ابرو گشاده باش
امَا دهان به بند و به جُز خنده وا مَکُن
با خصم سرد باش و مَده دست دوستی
از فرط گرمی آتش حسرت به پا مَکُن
با دشمنان ز پیش اگر وعده کرده ای
پَس کَرده، عُذرِ وعده بیاور وَفا مکن
می کُن غِلاف خنجرِ شهوت، مَکُش مرا
ما را به پای وَهمَت و شَهوَت فدا مَکُن
بد کرده ای بَس به (جلالی)، بَدی بس است
روی آر سویِ خیر و لجاجت به ما مکن
یزد ـ ۱۳۹۴/۰۳/۲۴