Menu

آتش حسرت

 

 

بَدبین مَباش و قهر برای خدا مکُن
خوش بین و خوش مکالمه باش و جَفا مَکُن

 

ناز و اَدا چرا نَکُنی جانِ من، به من
جانا تو را که گفت که ناز و ادا مَکُن

 

دونان مُقَلدّند به آمِر، پی دونان
زیبای من به آمِرِ زشت اقتدا مَکُن

 

در جمع، خنده بر لب و ابرو گشاده باش
امَا دهان به بند و به جُز خنده وا مَکُن

 

با خصم سرد باش و مَده دست دوستی
از فرط گرمی آتش حسرت به پا مَکُن

 

با دشمنان ز پیش اگر وعده کرده ای
پَس کَرده، عُذرِ وعده بیاور وَفا مکن

 

می کُن غِلاف خنجرِ شهوت، مَکُش مرا
ما را به پای وَهمَت و شَهوَت فدا مَکُن

 

بد کرده ای بَس به (جلالی)، بَدی بس است
روی آر سویِ خیر و لجاجت به ما مکن

 

یزد ـ ۱۳۹۴/۰۳/۲۴

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *