دلم گرفته ز هجران یار گم شده ای
کجاست؟ هیچ ندانِ دیار گم شده ای
چه گونه رفت و ندانم سبب چه بود که رفت
چه بوده است دلیل فرار گم شده ای
چه وقت بوده ندانم رقیب، چون صیاد
به کارکردن صید و شکار گم شده ای
خطا نگر، که چه بسیار کرده ام زین پیش
ز خبط، دار و ندارم نثار گم شده ای
کنون به پای خود افتاده ام به دام و شدم
به بند هجر اسیر و دچار گم شده ای
سیاه چون شب تار است روز من امروز
بسی سیاه تر از زلف یار گم شده ای
به هیچ جای نگیرم از این به بعد قرار
(جلالی) است ز بس بی قرار گم شده ای
یزد ـ ۱۳۹۴/۱۲/۲۵