Menu

محبوب شبانه

 

 

سحر رسید و حبیب شبانه ای نرسید
از آن نگار پیامی، نشانه ای نرسید

 

سحر رسید و ز بس خسته بود جان و تنم
ز من دو گانه به سمع یگانه ای نرسید

 

شبی که در بر من بود، دیر رفت و به شام
به خوان جمع، به موقع به خانه ای نرسید

 

دراز بود به سویش به صبح، دست نسیم
چو دست شانه، و زلفش به شانه ای نرسید

 

فغان که از تن آن نوگل همیشه بهار
رسید خار به چشم و جوانه ای نرسید

 

ز دست ساقی و از پنجه های ساز نواز
به کام جام شراب و ترانه ای نرسید

 

به دام هجر، (جلالی) به بند و از محبوب
نشانه ای و ز کس آب و دانه ای نرسید

 

یزد ـ ۱۳۹۵/۰۶/۱۳

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *