Menu

غزل شماره ۴۰

39

۱- اگر چه باده فرح بخش و باد گل ‌بیزست
به بانگ چنگ مخور می که محتسب تیزست
۲- صراحیی و حریفی گرت به چنگ افتد
به عقل نوش که ایام فتنه انگیزست
۳- در آستین مرقّع پیاله پنهان کن
که همچو چشم صراحی زمانه خونریزست
۴- زرنگ باده بشوییم خرقه ها در اشک
که موسم ورع و روزگار پرهیز است
۵- مجوی عیش خوش از دور واژگون سپهر
که صاف این سر خم جمله دُردی آمیزست
۶- سپهر برشده پرویز نی ست خون افشان
که ریزه‌اش سر کسری و تاج پرویزست
۷- عراق و فارس گرفتی به شعر خوش حافظ
بیا که نوبت بغداد و وقت تبریزست

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *