Menu

غزل شماره ۶۸

67

۱- مردُمِ دیده ما جُز به رُخَت ناظر نیست
دلِ سرگشته ی ما غیر تو را ذاکر نیست
۲- اشکم اِحرامِ طوافِ حَرَمت می‌بندد
گر چه از خونِ دل ریش دمی طاهر نیست
۳- بسته ی دامِ قفس باد چو مرغ وحشی
طایر سِدرَه اگر در طلَبت طایر نیست
۴- عاشق مُفلِس اگر قلبِ دلت کرد نثار
مکنش عیب که بر نقدِ روان قادر نیست
۵- عاقبت دست بدان سرو بلندش برسد
هر که را در طلبَت همّت او قاصر نیست
۶- از روانبخشی عیسی نزنم پیشِ تو دَم
زانکه در روح فزایی چو لبت ماهر نیست
۷- من که در آتش سودای تو آهی نزنم
کی توان گفت که بر داغ، دلم صابر نیست
۸- روز اول که سر زلف تو دیدم گفتم
که پریشانی این سلسله را آخر نیست
۹- سر پیوند تو تنها نه دل حافظ راست
«کیست آن کِش سر پیوند تو در خاطر نیست»*

۲ دیدگاه

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *