۱- |
بشنو حدیثی از ما، این دَردِ ماست یارا: |
|
دردِ فراقت ای دوست آزرد و کُشت ما را |
|
|
۲- |
مُردیم و کس نپرسید دردِ تو را دوا چیست |
|
این دَم، بِرَس به فریاد، بَر ما رسان دوا را |
|
|
۳- |
در عینِ دردمندی، پنهان کنیم از خلق |
|
سِرِّ ضمیر، امّا خواهد شد آشکارا |
|
|
۴- |
گویند در شبِ قَدر، روزی شود مُقدّر |
|
بازا شبی که کردیم ما آن شب این دعا را |
|
|
۵- |
از آن زمان که کردند تشبیه با دلِ تو |
|
مشهور شد به سختی، در دَهر سنگِ خارا |
|
|
۶- |
در پیش تو سپر را انداختیم با سر |
|
شاید تو بی مروّت با ما کنی مدارا |
|
|
۷- |
در راه کاهشِ قهر، گامی ز مِهر بردار |
|
داری به راه رفتن گر اختیارِ پا را |
|
|
۸- |
شاهان ز رویِ رغبت درویش را پذیرند |
|
باری مگو که اِحسان، پر رو کند گدا را |
|
|
۹- |
یک دل به سینه داریم خسته ست و سخت بسته ست |
|
قانونِ ابنِ سینا بر آن رَهِ شفا را |
|
|
۱۰- |
گِرداب و گردباد است در بحرِ و بَرِّ چشمت |
|
از اَشک و آه بَرگیر گردونهِ بلا را |
|
|
۱۱- |
در خواب و ظُلمتِ شب بوس از لبِ تو می بود |
|
آب حیات و دیگر نَبوَد فنا، بقا را |
|
|
۱۲- |
چشمِ سیاهت ار کس از روی سهو، مانند |
|
با آهوی خطا کرد، می بخش این خطا را |
|
|
۱۳- |
شرمنده ایم، حافظ، ما از جسارتِ خویش |
|
بخشای این «جلالی» درویشِ بی نوا را |
|
|