۱- |
سَرنوشتِ منِ بی طالع و سرگشته و مَست |
|
گشت تعیین و مُسَجَّل به سرِشتَم، ز اَلَست |
|
|
۲- |
مُتَعَرِّض شدم و گفت به من هاتفِ غیب |
|
که جُز این نیست تو را قسمت و این است که هست |
|
|
۳- |
گفت و بشنید ز من پاسخِ دندان شکنی: |
|
من، همینم که تو می خواستی از روزِ اَلَست |
|
|
۴- |
این بُوَد عِلّتِ می خوارگی و مستیِ من |
|
زین سبب من شده ام می زده و باده پرست |
|
|
۵- |
جام از او، باده از او، خانه و خُم خانه از او |
|
من کِیَم؟ مُفلِسِ درماندهِ پیمانه به دست |
|
|
۶- |
همگی بنده اوییم چه بینا و چه کور |
|
همه جا منزلِ شُکر است چه بالا و چه پست |
|
|
۷- |
این بُوَد ذِکرِ «جلالی» که: خدا می بخشد |
|
کز اَزَل بر دلِ ما این سخنِ نَغز نشست |
|
|