۱- | حال دل با تو گفتنم هوس است |
خبر دل شنفتنم هوس است | |
۲- | طمع خام بین که قصه فاش |
از رقیبان نهفتنم هوس است | |
۳- | شب قدری چنین عزیز و شریف |
با تو تا روز خفتنم هوس است | |
۴- | وه که دردانهای چنین نازک |
در شب تار سفتنم هوس است | |
۵- | ای صبا امشبم مدد فرمای |
که سحرگه شکفتنم هوس است | |
۶- | از برای شرف به نوک مژه |
خاک راه تو رفتنم هوس است | |
۷- | همچو حافظ به رغم مدعیان |
شعر رندانه گفتنم هوس است | |
معاني لغات غزل (۴۱)
حال دل: سرگذشت دل، خبردل.
طمع خام: تقاضاي بيمورد و ناممكن، توقع بيجا.
قصه فاش: راز آشكار شده.
رقيب: مراقب و دربان و در اينجا به معناي طرف و مدعي عشق است.
شب قدر: شبي كه در نيمه سوم ماه رمضان واقع و در آن شب تمام قرآن يكجا بر سينه پيامبر نازل شد و در اصطلاح صوفيان شبي كه در دل سالك وصال به حق تجلي ميكند و معناي ظاهري آن شب شريف و گرانقدر.
دردانه: دانةدر، دانه مرواريد، كنايه از دلبري نازنين و شريف.
نازك: ظريف، خوشاندام.
سفتن: سوراخ كردن.
شكفتن: باز شدن گل، كنايه از شكوفا شدن، خندان و شادان شدن.
شرف: بلندي مقام و جاه.
رغم: برخلاف، به كوري چشم، در اصل لغت به معناي دماغ كسي را بر خاك ماليدن.
مدعي: داعيهدار بيمايه، كنايه از دشمن و رقيب عشق.
رندانه: زيركانه، ايهامدار، دو پهلو.
معاني ابيات غزل(۴۱)
(۱) آرزو دارم سرگذشت دل را باتو درميان نهاده و از دل تو خبري بشنوم.
(۲) خواهش بيجا را ببين كه آرزو دارم داستان سرآوازه شده خود را از رقيبان پنهان نگاه دارم.
(۳) در شبي كه چون شب قدر براي من عزيز و شريف است آرزو دارم كه با تو تا روز دربستر به سر برم.
(۴) (و) در گوهر بكري چون پيكر ظريف و خوشاندام تو در دل شب تصرف و نفوذ حاصل كنم.
(۵) اين نسيم صبا امشب به من كمك كن تا در كار خود موفق شده و سحرگاه خندان و شكوفا باشم.
(۶) آرزو دارم براي كسب شرف و افتخار خاك راه تو را با مژگان خود برويم.
(۷) حافظ!عليرغمدشمنان وحسودان آرزو دارمكههميشه مانند اينغزل، اشعاررندانه بگويم.
شرح ابيات غزل (۴۱)
وزن غزل: فاعلاتن مفاعلن فعلات
بحر غزل: مجتث مثمن مخبون اصلم مسبغ
عمادفقيهكرماني:
وصفحسن توگفتنم هوساست
دُرِّ مدح تو سفتنم هوس است
هوس شاديم نماند و ليك
غم دل با تو گفتنم هوس است
بدون شك حافظ اين غزل را در پاسخ غزل عماد فقيه و به منظور سبقت از او سروده است و شروع مطلع غزل خود را با عبارتي عيناً چون جمله عماد آغاز نموده است. اين غزل يكي از غزلهاي دورة جواني شاعر است. صراحتي كه دراين غزل به كار رفته و و صف شب وصال و سفتن در و سرفراز بيرون آمدن از آن كار همه و همه دليل بر خواستههاي ايام شباب چنانكه افتد و داني است كه در يك رقابت غزلي توسط حافظ سروده شده است.و از آنجايي كه در بيت مقطع، شاعر با عبارت (به رغم مدعيان) اشاره به رقيب دارد، بر ميآيد كه اين رقيب شعري و مدعي، همان عماد فقيه كرماني است كه در غزل ۳۷ نيز در پايان به او ميگويد:
حسد چه ميبرياين است نظم بر حافظ
قبول خاطر و لطف سخن خداداد است
و از اين دو غزل اين كشمكش قلمي و رقابت فيمابين حافظ و عماد كاملاً مسلم و محرز ميگردد.