Menu

غزل شماره ۹۶

96

۱- داد آگهی به دشت و دَمَن بامداد باد
کامد بهار و بر همه، ایّام شاد باد
۲- شادان به عزمِ باغ پریدم ز جا از آنک
بر رویم از دریچه دَری می گُشاد باد
۳- برخاستم به صرفِ صبوحی شدم به باغ
تا چون هزار، مست شوم هر چه باد باد
۴- فصل بهار بس که فرح بخش و جانفزاست
آن لحظه جان تازه به من باز داد باد
۵- پند و پیام باد بهاری به گوش من
بود این: دلت هر آینه دور از غبار باد
۶- دورِ شباب دیر زمانی ست طیّ شده ست
آن دور و آن زمانه و ایّام یاد باد
۷- جانم فدای آن که «جلالی» چنین سرود:
«جان ها فدایِ مردم نیکونهاد باد»
 

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *