۱- | روضه خُلد بَرین خلوت درویشان است |
مایه ی محتشمی خدمت درویشان است | |
۲- | گنج عزلت که طلسمات عجایب دارد |
فتح آن در نظر رحمت درویشان است | |
۳- | قصر فردوس که رضوانش به دربانی رفت |
منظری از چمن نزهت درویشان است | |
۴- | آن چه زر میشود از پرتو آن قلب سیاه |
کیمیائیست که در صحبت درویشان است | |
۵- | آنکه پیشش بنهد تاج تکبر خورشید |
کبریائیست که در حشمت درویشان است | |
۶- | دولتی را که نباشد غم از آسیب زوال |
بی تکلّف بشنو دولت درویشان است | |
۷- | خسروان قبله حاجات جهانند ولی |
سببش بندگی حضرت درویشان است | |
۸- | روی مقصود که شاهان به دعا میطلبند |
مظهرش آینه ی طلعت درویشان است | |
۹- | از کران تا به کران لشکر ظلم است پدید |
از ازل تا به ابد فرصت درویشان است | |
۱۰- | ای توانگر مفروش این همه نخوت که تو را |
سر و زر در کنف همّت درویشان است | |
۱۱- | گنج قارون که فرو میشود از قهر هنوز |
خوانده باشی که هم از غیرت درویشان است | |
۱۲- | حافظ ار آب حیات ازلی میخواهی |
منبعش خاک در خلوت درویشان است | |
۱۳- | من غلام نظر آصف عهدم کو را |
صورت خواجگی و سیرت درویشان است |
معاني لغات غزل (۴۸)
روضه: باغ، گلزار.
خلد: هميشگي، جاويدان، كنايه از بهشت.
خلدبرين: بهشت بالا، بهشت اعلا.
خلوت: در اصطلاح عرفا به رياضتهاي: مخالفت با نفس و كمي طعام و كلام و خواب و زيادي روزه و ترك مخالطت با انام و مداومت ذكر باري تعالي گفته ميشود.
خلوت درويشان: گوشه تنهايي درويشان براي رياضت.
مايه: سرمايه.
مايه محتشمي: سرمايه بزرگي و جاه و جلال.
طلسمات: جمع طلسم، خطوط و اَشكال و تصاويري كه بر روي كاغذ ترسيم و براي حفظ گنج بر آن گنج نهاده آن را مدفون ميكنند و در اينجا به معناي مشكلات است زيرا فتح طلسم كاري بس مشكل است.
فتح: گشودن، گشايش.
قصر فردوس: كاخ بهشت.
رضوان: نام ملائكهيي كه دربان بهشت است.
منظر: چشمانداز.
نزهت: سرور، خوشي، تفرج، رامش.
قلب: تقلبي.
آن،كه: آن چيزي كه.
پيشش بنهد: در پيشش بر زمين نهد.
تكبر: غرور و خودخواهي.
كبريا: بزرگي و عظمت و شوكت.
حشمت: شكوه و جلال.
دولت: امكانات، ثروت و مكنت، نيكبخشي، اقبال و طالع.
بيتكلف: بدون مشكل و سختي، بيتعارف.
قبله حاجات: مركز برآوردن خواستههاي نيازمندان.
روي مقصود: چهره خواستهها و آرزوها.
مظهر: جلوگاه.
طلعت: چهره.
از ازل تا به ابد: از آغاز تا پايان، از پيش از آغاز آفرينش تا پايان بيپايان.
نخوت: تكبر و غرور و تظاهر به بزرگي.
كنف: پناه، حمايت.
همت: بلندنظري، اراده، عزم، آرزو، خواهش.
غيرت: قهر، خشم.
آصف عهد: وزير وقت و زمان.
صورت خواجگي: ظاهر محتشمانه.
درويش: خواهنده از درها، سائل، فقير و دستتنگ و آبرومند و در عرف زبان محاوره به افراد دستتنگ و قانع و خرسند و راضي كه با قسمت خود سازش دارند گفته ميشود.
معاني ابيات غزل(۴۸)
(۱) باغ بهشت زاويه خلوت درويشان و سرمايه بزرگي و حشمت، در خدمتگزاري به ايشان است.
(۲) گشايش گنج عزت و سرفرازي (گنج گوشهگيري) با مشكلات فراواني همراه و وابسته به عنايت و بخشايش درويشان است.
(۳) كاخ بهشت كه فرشته رضوان دربان آنست گوشهيي از تفرجگاه درويشان است.
(۴) آن اكسير و كيميايي كه سكه مسين سياه شده را به زرناب مبدل ميكند در دوستي و مصاحب درويشان نهفته است.
(۵) آن چيزي كه خورشيد در پيش پايش تاج بزرگي خود را از سر فرو مينهد عظمت و بزرگي است كه در شكوه و جلال باطني درويشان وجود دارد.
(۶) بدون هيچ مبالغه، تنها دولت زوال ناپذير و هميشگي، دولت و عزت درويشان است.
(۷) سبب اينكه شاهان، مركز حاجات مردمند اين است كه خود آنها بنده درگاه درويشان بينيازند.
(۸) چهره خواستهها و آرزوهايي را كه شاهان بوسيله دعا از خداوند طلب ميكنند در آيينه صورت درويشان مشهود است.
(۹) سپاه ظلم كران تا كران را فرا گرفته اما از مان تقسيم مقدرات مقسوم و سابقه لطف ازلي تاپايان بيپايان هميشگي فرجه بهرهبرداري درويشان است.
(۱۰) اي توانگر و دارا! اين همه به مال خود مناز و تكبر مفروش كه جان و مال تو در پناه همت درويشان قرار دارد.
(۱۱) شايد اين داستان را خوانده باشي كه كه گنج قارون از قهر و غيرت موسي به زمين فرو رفت. آري اين گوشهيي از خشم و غيرت درويشان است.
(۱۲) حافظ، اگر آب حيات جاويدان ميطلبي در خاك در خلوت درويشان نهفته است.
(۱۳) من، بنده و منظور نظر وزير زمانم كه در صورت ظاهر به مانند خواجه محتشم و در سيرت و باطن همانند درويشان است.
شرح ابيات غزل (۴۸)
وزن غزل: فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلان
بحر غزل: رمل مثمن مخبون اصلم مسبغ
چنانكه پيش از اين درمبحث مرام و مسلك حافظ بيان شد، بين معناي كلمه صوفي و درويش از زمين تا آسمان فاصله است. حافظ مخالف صوفي و زاهد وموافق درويش و عارف است. درويشان مردماني با لوح ضمير پاك و چهره ظاهري تابناك، با دستي از مال دنيا تهي و صاحب عزت نفس و راضي به قسمت خود و در واقع عارفاني بدون ادعايند كه اهل تظاهر نبوده و در بطن جامعه در طول تاريخ به راه خود ميروند و به كسي آزاري نميرسانند. حافظ اين غزل را در مدح اين درويشان سروده و در پايان با اضافه كردن بيت به غزل خود، به خواجه جلالالدين توارنشاه وزير شاه شجاع تقديم كرده و او را در اين بيت درويش باطني خوانده است.
در بيت دوم اين غزل به كلمه طلسمات برميخوريم كه جمع طلسم است. درسابق عدهيي با انگيزه مادي به دنبال علم كيميا و تحصيل طلاي فراوان ازتبديل مس، بوسيله آن علم بودند و عده ديگري با انگيزة شيادي كارشان تهيه اوراق طلسم بود كه با كشيدن خطوط كج و معوج و نوشتن حروف و كلمات در خانههاي جدول و تصاوير مختلفه مدعي رفع چشم زخم و دفع بلا و بيماري و محافظت اموال از دستبرد زدن و پنهان ماندن گنج و ذخيرههاي مالي كه صاحبان آن از بيم دشمن پنهان ميكردهاند بوده و گاه اين اوراق گنج نامه به دست اشخاصي ميافتاده و آنها براي كشف گنج و گشودن رمز آن گنجنامه زحمات و مشقات زيادي را متحمل ميشدهاند. حافظ در بيت دوم كليد گنج عزلت يا گنج عزت را كه با طلسم عجيب و غريب مخفي شده است. در نظر لطف و عنايت درويشان ميداند و به نظر ميرسد(گنج عزلت) با موضوع خلوت درويشان صورت مناسبتري از ضبط باشد.
در بيت سوم حافظ همانند شعراي متقدم نام فرشته نگهبان بهشت را رضوان ميداند و معناي لغوي رضوان رضا و خوشنودي است.
دربيت پنجم معناي (آن، كه) (آن چيزي كه) ميباشد و شاعر در اين بيت كبريا و عظمت درويشان را ميستايد. در بيت نهم فاصله ازل تا ابد را فرجه و فرصتي ميداند كه در اختيار درويشان قرار گرفته است. ازل به زماني پيش از زمان اطلاق ميشود يعني آن لحظه كه معمار كاينات برنامه تدوين كاينات و آفرينش را تنظيم ميكرد و ابد پايان هميشگي و جاويداني است.
در بيت يازدهم حافظ اشاره به داستان گنج قارون دارد كه در قرآن نيز آمده و در تفاسير و اخبار مفصلتر شرح شده است. به اين معنا كه حضرت موسي از قارون زکات مال بيحد و حصر او را طلب كرد وقارون سرباز زد و براي اينكه حضرت موسي را تخطئه كند زني را به طمع مال فريب داده تا در پاي و عظ حضرت موسي حاضر شده و در ميان جمع ادعا كند كه موسي با او زنا كرده است. آن زن در محضر موسي حاضر و مسحور سخنان و كلمات حكمتآميز اوشده و خطاب به موسي شرح ماوقع بازگفت و موسي در مناجات خود از خدا خواست تا آنچنان قدرتي به او بدهد كه با قارون مقابله كند و خداوند خود از خدا خواست تا آنچنان قدرتي به او بدهد كه با قارون مقابله كند و خداوند اختيار زمين را در تحت اراده او قرار داد و چون موسي به چنين قدرتي نايل آمد به نزد قارون رفته به زمين امر كرد تا همه اموال قارون را درخود فرو برد و فيالفور كليه اموال و خزاين قارون درشكم زمين فرو رفته و هنوز كه هنوز است در حال فرو رفتن است و حافظ به اين دليل ميفرمايد (گنج قارون كه فرود ميرود از قهر هنوز) و در اين بيت حافظ حضرت موسي را درويش واقعي مينماياند زيرا به جاي آنكه موسي خزاين و اموال قارون را تصاحب كند از بينيازي چشم از آن همه ثروت پوشيده و آن را به قعر زمين فرستاد.
اين غزل يكي از تابلوهاي روشن چهره مثبت درويشان پاكنهاد است كه توسط حافظ به تصوير كشيده شده است در صورتيكه در دهها بيت به سختترين عبارت ممكنه صوفيان و زاهدان ريايي از مشمول قهر و غضب خود ساخته است.
لطف میفرمایید درباره بیت نهم بیشتر توضیح بدهید استاد جان
حافظ در این غزل از درویشان یعنی آندسته از مردم که در بند مال و جاه نیستند تعریف می کند و منظور از بیت نهم این است که در حال حاضر جامعه را ظالمان اداره می کنند در حالی که درویشان از زمانی که ظالم و مظلوم ایجاد شده تا الی الابد در زمان و زمانه موجودیت دارند.(پاسخ مستقیم از استاد جلالیان)
با درود بر جناب آقای جلالیان. الحق که بنده بسیار بارها مشکلی در بیتی داشته ام و به سایت شما رسیده ام و مشکلم حل شده است. بارها گذشت تا امروز که دیگر دیدم جوانمردانه نیست که ابراز سپاس و تشکر خود را به تعویق اندازم. آرزومند سلامتی برای آن استاد می باشم.
خواننده ای مشتاق و گمنام
نظر لطف شما دوست گرامی و بزرگوار است
با آرزوی موفقیت و شادکامی برای شما