Menu

پشیمون



عجب نامزدی کِردَم که بی دَسوارَه و زِشتَه

پیناسَدُ پَتُ و پَهن و سولاخی و هَمِشتَه

 

خودِشَدُ و همین جُفتِ دو تا چَش که دَرِشتَه

اُوَخ اِسمشا ورداشته نَنَش هِشتَه فرشته

 

عجب کشکی مالیدم که هَمَش نرمه سِغِشتَه

 

اگه چایی بُخاد بِدَه میزیزَد و مِپاشَه

نَدیدم من مِگَن گاهی یَبار تو جاش مِشاشه

 

صداش جیغ جیغو کَدو مَهرِا وَلّه رو کپاشَه

پوسِش رنگِ کُماشتونَدو رونونِ بِرِشتَه

 

عجب کشکی مالیدم که هَمَش نرمه سِغِشتَه

 

ایرا او را شِنُفتَم فاسق و نِم کِردَه داره

بچا همسایَشون یکجا مِگَن او اهل کاره

 

علاوَه تَری، نِم هَم داره این پَتیّاره

اُوَخ جانماز آب مِکَشه طاخچَه بالا هِشتَه

 

عجب کشکی مالیدم که هَمَش نرمه سِغِشتَه

 

اگه اینطوری باشه که مامِلَمون نَمِشَه

جوون که نیس و پا هم توی ام مِزَنه پیرشَه!

 

مِگَن بُز وَرَثه پی کِردَه این از قوم و خویشه

وِلش خط دور اسمش این قضا و سرنوشته

 

عجب کشکی مالیدم که هَمَش نرمه سِغِشتَه

یزد ۱۳۶۲/۴/۳

(بند ترجیع ضرب المثل یزدی است)

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *