Menu

ولات خودون

25



یزد رفتم هر چی گشتم تو ولات کاری نبود

یَزِّ اِمبار اَصلِیَش اون یَزِّ اومباری نبود

 

یَرو رفتم اَتکَلی صُب تار و لَردِ میرچماق

چَن تا، ماشین اونجا بود امّا قفونداری نبود

 

تو خیابونی که پیشتَر جَعدَه غول آباد بود

هر چی گشتَم تازگی داش یکتا مازاری نبود

 

یَروزَم رَفتَم پیِ عَصّاری و روغنگری

هر دو دَسگاش بَرقی بود و گُوِّ عَصّاری نبود

 

از سَرِ چار کوچه رفتم گور محله خوش خوشی

صحبت خیرات و حَرفِ لُرکِ گَمباری نبود

 

عاقبت گفتم که گاریچی مِشَم از بخت بد

هر چی گَشتم هر کجا گشتَم یکی گاری نبود

 

از سَرِ نالاجی رفتم جُرهُر اما بسَّه بود

اونجا قَبرسون سر جاش بود ولی قاری نبود

 

الغرض یک هفته یی از کیسه خوردم شو و روز

کار بود امّا بُمِ طبع من اَنگاری نبود

 

یاد این حرف ((جلالی)) اُفتیدم یک روز مِگُف

یزد هیش دور و زمون جای وِلنگاری نبود

 

یزد – ۱۳۶۳/۲/۲۷

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *