۱- |
اگر ز مهر در آن ماهرو نشان بودی |
|
به ما هر آینه آن ماه مهربان بودی |
|
|
۲- |
چنین که هست نخواهم، دلم چنان خواهد |
|
که با رقیب هم آن ماه سر گران بودی |
|
|
۳- |
به خواب شیرین دیدم که تیشه زن فرهاد |
|
به حال بوسه بر آن خاک آستان بودی |
|
|
۴- |
اگر شبی به شبستان من نهادی پای |
|
چو روح در تن و در پیکرم توان بودی |
|
|
۵- |
به محفلی که تویی کور باد چشم کسی |
|
که دیده دوخته بر ماه آسمان بودی |
|
|
۶- |
چو دوست خواهمت ای بی وفا، نمی خواهم |
|
تو را چنین که تویی، کاشکی چنان بودی |
|
|
۷- |
به غیر دوست «جلالی» نمی کند نفرین |
|
به طور حتم چو پای تو در میان بودی |
|
 |