Menu

دوره وانفسا

02-دوره-ی-وانفسا

کنار کوچه به دیوار تکیه داشت زنی
غریب وار چو ابر بهار می گریید
چنان که سوخت تو گویی به حال او دل سنگ
چه گویمت که چه سان زار زار می گریید
**
مسافران همگی جامه دان به دست و عجول
به سوی «سیر و سفر» بی خیال می رفتند
کسی از این همه جنس دو پا درنگ نکرد
که بی خیال به سویِ شمال می رفتند
**
به ایستید کجا می روید ای مردم؟
صدای گریه یک زن مگر نمی شنوید
مگر کَرید تمامی و کور مادرزاد
که بانگِ ناله گری در گذر نمی شنوید
**
چه روی داده که ما این چنین عوض شده ایم
تمام هفته به رنج اندریم و جنگ و گریز
به روز جمعه سفر می کنیم تا که مگر
قوای رفته به دست آوریم بهر ستیز
**
اگر که ما همگی واقعاً مسلمانیم
به دست خویش چرا می شویم آلتِ کفر
وگر که ناس به دین ملوک خویش دَرَند
بگو حکومت دین است یا حکومت کفر
**
ز خاک سر به درآور بیا ببین سعدی
چه گونه مردم امروز عضو یکدگرند!
نمانده است ز انصاف و عدل و دین اثری
در این حکومتِ دین، جمع جمعِ بد گهرند

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *