۱- |
ای به یُمن قَدَمت دیده دل نورانی |
|
خوش درآوردیم از حالت سرگردانی |
|
|
۲- |
جان گرانی نکنم هیچ اجازت فرمای |
|
تا کنم جان و دل اندر قدمت ارزانی |
|
|
۳- |
آستان تو بود قبله حاجات و، زنم |
|
بوسه بر درگه و بر خاک نهم پیشانی |
|
|
۴- |
آشکارا نگرم حال، تو را از نزدیک |
|
راحتم ساختی از دلهرهِ پنهانی |
|
|
۵- |
حالیا موقع آنست که از روی کَرَم |
|
بدهی بوسه به من گاهی و گه بستانی |
|
|
۶- |
بوسه ای چند من از پیش طلبکار تواَم |
|
بهره ور ساز مرا حال و بده تاوانی |
|
|
۷- |
آب دار است تو را بوسه و من تشنه لبم |
|
چه شود گر عطش و آتش دل بنشانی |
|
|
۸- |
با نگاهت هوس دیگر دل را دریاب |
|
نتوان گفت، تو خود خوب تر از من دانی |
|
|
۹- |
دارم این فرصت دیدار، گرامی زیرا |
|
حلقه بر در زدن بخت ندارد ثانی |
|
|
۱۰- |
سر و جان کرد «جلالی» به فدای تو و گفت: |
|
«چشم بد دور که هم جانی و هم جانانی» |
|
|