Menu

غزل شماره ۴۵۴

454

۱- ای به یُمن قَدَمت دیده دل نورانی
 خوش درآوردیم از حالت سرگردانی
۲-  جان گرانی نکنم هیچ اجازت فرمای
 تا کنم جان و دل اندر قدمت ارزانی
۳-  آستان تو بود قبله حاجات و، زنم
 بوسه بر درگه و بر خاک نهم پیشانی
۴-  آشکارا نگرم حال، تو را از نزدیک
 راحتم ساختی از دلهرهِ پنهانی
۵-  حالیا موقع آنست که از روی کَرَم
 بدهی بوسه به من گاهی و گه بستانی
۶-  بوسه ای چند من از پیش طلبکار تواَم
 بهره ور ساز مرا حال و بده تاوانی
۷-  آب دار است تو را بوسه و من تشنه لبم
 چه شود گر عطش و آتش دل بنشانی
۸-  با نگاهت هوس دیگر دل را دریاب
 نتوان گفت، تو خود خوب تر از من دانی
 ۹-  دارم این فرصت دیدار، گرامی زیرا
 حلقه بر در زدن بخت ندارد ثانی
 ۱۰-  سر و جان کرد «جلالی» به فدای تو و گفت:
 «چشم بد دور که هم جانی و هم جانانی»
 

 

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *