ابوالقاسم حالت از دست رفت
چو تیر رها گشته از شصت رفت
نگنجید روحش در این دار تنگ
از این خاکدان عاقبت رست رفت
چو آمد سنینش به هفتاد و چار
به خود گفت از این دار بایست رفت
پس از سیزده قرن و هفتاد و یک
ز هجرت به شمسی ز جا جست رفت
مهین شاعری در مقام بلند
به بالا از این وادی پست رفت
سر دوستان را به زانوی غم
نهاد و دل جمله را خست رفت
خوشا حالت آن که از عشق دوست
چو (حالت ) ز حُبِّ علی مست رفت
یزد ۱۳۷۱/۸/۴