Menu

رویداد گویی

شاعران گر دفتر شعری مرتّب ساختند

از لب و زلف و دهان مضمون و مطلب ساختند

 

با عقیق و لعل و مِی وز غنچه معجون ریختند

چاشنی از شهد و شکّر کرده و لب ساختند

 

زُلف دلبر را به شب تشبیه کردند این گروه

پیچ و تابِ زلف را از دُمِّ عقرب ساختند

 

شد دهان از هیچ و پوچ و نقطه و وهم و گمان

صورتی اینگونه از جهل مرکّب ساختند

 

چشم از بادام و ابرو از کمان مژگان ز تیر

قطره های اشک و دندان را ز کوکب ساختند

 

هم ز لیمو سینهِ برجسته و از باد رنگ

بهر آن یار عجیب الخلقه غبغب ساختند

 

با چنین آش قلم کاری و با این دست پخت

بهر ما در شعر راه و رسم و مکتب ساختند

 

این قدر تکرار کردند این مضامین را مدام

تا خلایق را ز شعر خود معذّب ساختند

 

گر «جلالی» رویدادی در غزل داری بگوی

تا نپندارم تو را تقلید مشرب ساختند

 

یزد ۱۳۶۶/۱۰/۲۱

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *