Menu

غزل شماره ۲۶۹

265

۱- چو برشکست صبا زلف عنبرافشانش
به هر شکسته که پیوست تازه شد جانش
۲- کجاست همنفسی تا به شرح عرضه دهم
که دل چه می کشد از روزگار هجرانش
۳- برید صبح وفا نامه یی که برد به دوست
زخون دیده ما بود مهر عنوانش
۴- زمانه از ورق گل مثال روی تو ساخت
ولی ز شرم تو در غنچه کرد پنهانش
۵- بسی شدیم و نشد عشق را کرانه پدید
تبارک الله ازین ره که نیست پایانش
۶- جمال کعبه مگر عذر رهروان خواهد
که جان زنده دلان سوخت در بیابانش
۷- بدین شکسته بیت الحزن که میآرد
نشان یوسف دل از چه زنخدانش
۸- بگیرم آن سر زلف و به دست خواجه دهم
که سوخت حافظ بیدل ز مکر و دستانش

 

معانی لغات غزل (۲۶۹)

 

برشکستن : چین و شکن دادن، خَم کردن مو، پریشان کردن مو، رها ساختن، گسستن، ترک کردن، روی گردانیدن .

شکسته : ناتوان، شکسته دل ، دل شکسته .

شرح : تفصیل، مشروحاً، توضیح، بسط، گشودن .

عرضه دادن : بیان کردن، آشکار کردن، نشان دادن، اظهار کردن، ارائه کردن .

بَرید : قاصد .

بَرید صبح : قاصد صبح، کنایه از نسیم صبحگاهی .

صبح وفا : صبح وفاداری، آغاز وفاداری .

صبح وفا : (اضافه تشبیهی) وفا به صبح تشبیه شده .

مُهرِ عنوان : مُهری که زیر عنوان نامه زده اند، سابقاً سلاطین در فرمان های صادره زیر عنوان فرمان، مُهرِ خود را می زده اند و در دوره مغول این مهر به رنگ قرمز بوده است .

وَرَق : برگ

مِثال : مانند ، تصویر، همانند .

بسی شدیم : بسیار راه رفتیم .

کِرانه : ساحل، پایانه، انتها .

تبارک الله : (شبه جمله) پاک و منزّه است خدا (برای تحسین و تعجّب گفته می شود)، شگفتا .

جمال کعبه : زیبایی دیدار کعبه، کنایه از جمال دلدار و محبوب .

عذر رهروان خواهد : از رهروان عذر خواهی کند .

شکسته : دل شکسته، شکسته دل، ناتوان .

شکسته بیت الحزن : دل شکسته مقیم در خانه اندوه و غم .

خواجه : در این جا کنایه از خواجه تورانشاه وزیر شاه شجاع است .

دَستان : حیله، نیرنگ .

 

معانی ابیات غزل (۲۶۹)

 

۱) چون نسیم صبا گیسوی عطر افشان او را بر هم زده و از چین و شکن آن رهایی یافت، به هر دل شکسته یی که رسید از آن عطر گیسو جانش را تازه کرد .

۲) رفیق همزبانی کجاست تا برای او مشروحاً بیان کنم که دل از دست ایام فراقِ محبوب چه می کشد.

۳) نامه یی را که قاصد نسیم صبح از روی وفا برای دوست برد، مُهر سرخ رنگ عنوان آن از خون دیده ما بود .

۴) دست روزگار همانند چهره تو را از برگ های گل آفرید اما از شرم روی تو آن را در غنچه پنهان ساخت .

۵) راه بسیاری پیمودیم و انتهای مسیر عشق پدیدار نشد. شگفتا از این راه که پایانی ندارد .

۶) مگر جاذبه جمال کعبه از زائرانش دلجویی کند زیرا جان مشتاقان زیارت در بیابان های او به لب رسید .

۷) چه کسی نشان دل مرا که یوسف وار در چاه زنخدان او افتاده است برای این دل شکسته مقیم خانه اندوه و غم می آورد؟

۸) سر زلف او را گرفته و بدست خواجه (تورانشاه) می دهم که حافظِ دل از دست داده از حیله و نیرنگ های او در آتش بیداد سوخت .

 

شرح ابیات غزل (۲۶۹)

 

وزن غزل : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لان

بحر غزل : مجتّث مثمّن مخبون اصلم

 

*

 

سعــــدی :

خوشست درد که باشد امید درمانش

دراز نیـست بیـابان که هست پایـانـش

*

سلمــــان :

صباح عید مگر بود عزم میدانش

که مه ز غالـیه بر دوش داشت چوگانش

*

عــــراقی :

صلای عشق، که ساقی ز لعل خندانش

شراب و نقل فــرو ریخته به مستانش

*

ظهیر فاریابی :

ز خواب خوش چو برانگیخت عزم میدانش

مــه دو هفته پدید آمد از گریــبانش

*

این غزل برای خواجه تورانشاه پس از کسب اجازه بازگشت از تبعید به شیراز توسط حافظ در یزد سروده شده است .

قطعاً آنان که شرح غزل های حافظ را تا به اینجا از نظر گذرانده اند متوجه نکات زیر شده اند که :

 

۱- حافظ از دوستان و همکاران قدیم خود شاه شجاع و تورانشاه گله مند است .

۲- حافظ مسبب اصلی تبعید خود را تورانشاه و توصیه های او مبنی بر تغییر سیاست شاه شجاع میداند که منجر به کنار گذاشتن حافظ از دستگاه دولتی می شود .

۳- حافظ هرگز درصدد تغییر عقیده و پشت کردن و ترک رویه گذشته و ارتباط خود با شاه و وزیر و دستگاه حکومتی برنیامده و پیوسته اقدامات و گله مندی های او در جهت برگردانیدن ورق سیاست و اوضاع به نفع خود است .

۴- در غزل ها گاه از شاه شجاع و گاه از تورانشاه گله کرده و یکی را عامل اصلی و دیگری را آلت فعل می داند و این دوگانگی عقیده نه از سَرِ صدق بلکه به منظور پیشبرد سیاست باز گشت خویش به مرکز قدرت است .

حافظ در این غزل که تعداد ابیات آن در نسخ مختلف، مختلف است در سه بیت نخست با ضمیر سوم شخص غایب از شاه شجاع تعریف می کند در حالی که رویِ اصلیِ سخن با تورانشاه است. سپس در بیت چهارم تعریف جانانه یی از تورانشاه کرده و می فرماید دستِ طبیعت شکل و شمایل گل را از روی چهره تو ساخت و چون دید به خوبی و برازندگی سیمای تو از آب درنیامد آن را در غنچه پنهان کرد .

شاعر پس از آن در بیت پنجم از رنج و مشقت هایی که در این سفرِ تبعید کشیده، سر بسته سخن می گوید و در بیت ششم اضافه می کند که مگر به موقع، جمال کعبه یعنی شاه شجاع از او دلجویی کرده و جبران مافات به عمل آورد که جان زنده دلی چون او در این بیابان یزد و بیابان فراق و دوری شاه سوخته و آزرده شده است .

شاعر در مقطع این غزل، همان طور که در بالا گفته شد گاه از تورانشاه و گاه از شاه شجاع بسته به این که روی سخنش با کدام یک باشد گله می کند؛ در اینجا خطاب به تورانشاه می گوید : من سر زلف شاه را گرفته و به دست تو میدهم که داد دل من را از آن بگیری که چه حیله ها که در کار من کرد . اما به عقیدۀ این ناتوان، خودِ شاعر به احتمال قوی، بعداً این بیت را به حکم احتیاط حذف کرده و تغییر داده و به همین دلیل ما این غزل را امروزه به دو صورت مختلف در دست داریم و همین موضوع سبب شده بعضی از علاقمندان در گذشته در مصراعی دست برده و بیت مقطع غزل و تخلص را به دو نحو ثبت نمایند .

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *