Menu

غزل شماره ۲۸۰

۱- قسم به حشمت و جاه و جلال شاه شجاع
که نیست با کسم از بهر مال و جاه نزاع
۲- شراب خانگیم بس ، می مغانه بیار
حریف باده رسید ای رفیق توبه وداع
۳- خدای را به می ام شست و شوی خرقه کنید
که من نمی شنوم بوی خیر از این اوضاع
۴- به بین که رقص کنان میرود به ناله چنگ
کسی که رخصه نفرمودی استماع سماع
۵- به عاشقان نظری کن به شکر این نعمت
که من غلام مطیعم تو پادشاه مطاع
۶- به فیض جرعه جام تو تشنه ایم ولی
نمی کنیم دلیری ، نمیدهیم صداع
۷- هنر نمی خرد ایّام و غیر از اینم نیست
کجا روم به تجارت بدین کساد متاع
۸- جبین و چهره حافظ خدا جدا مکناد
ز خاک بارگه کبریای شاه شجاع

 

معانی لغات غزل (۲۸۰)

 

حشمت : شکوه و بزرگی، قدر و منزلت، آبرو و شرم .

جاه و جلال : فرّ و شکوه، منصب و عظمت .

شاه شجاع : ابوالفوارس جلال الدین بن محمد مبارزالدین دومین پادشاه آل مظفّر .

نزاع : جنگ و خصومت، ستیزه .

شراب خانگیم بس : دیگر شراب خانگی برای من بس است.

مــی مُغانه : شراب در خُم مانده و کهنه مُغان و پیران نگهبان آتشکده .

حریف : هم پیاله، رفیق باده نوشی .

وِداع : خداحافظ، بدرود .

خدای را : برای خاطر خدا، شما را به خدا سوگند .

به میم شستشوی خرقه کنید : با می خرقه مرا شستشو کنید .

اوضاع : روزگار و زمانه، وضع زُهد و تقوی.

رُخصه : رخصت، اذن و اجازه، اجازه شرعی.

استماع : شنیدن، گوش دادن .

سَماع : آواز.

مطیع : فرمانبردار .

مُطاع : فرمانبردار، اطاعت شده، کسی که مردم اطاعت او کنند.

فیض : بخشش بهره، آبی که از دو طرف نهر به زمین های اطراف سرازیر شود.

جرعه : آن مقدار از مایعات که به یکبار نوشیده شود، یکدَهان .

دلیری : پر رویی، گستاخی، تهوّر .

صُداع : دردسر، مزاحمت .

هنر نمی خَرَد : قدر هنر نمی داند.

کِساد : بی رونق .

متاع : کالا

کساد متاع : متاع کساد، کالای بی رونق .

جبین : پیشانی .

بارگه کبریا : بارگاه با عظمت .

کبریا : بلندی مرتبت، بزرگی (مخفف کبریاء).

 

معانی ابیات غزل (۲۸۰)

 

۱) به آبرو و فرّ و شکوه شاه شجاع قسم که با هیچ کس بر سر مال و منصب دنیا نزاع و دعوا ندارم .

۲) از شراب خانگی زده شده ام از آن مـی کهنه که مُغ می اندازد بیاور. هم پیاله من آمد. ای هم قطار راه توبه خداحافظ.

۳) شما را به خدا، خرقه مرا با شراب شستشو دهید که من بوی خیری از این روزگار و اوضاع (زهد و تقوی) نمی شنوم .

۴) ببین، کسی که گوش دادن به ساز را اجازه نمی فرمود، همنوای چنگ در حال رقص و پای کوبی است.

۵) به شکر این نعمت که تو پادشاهی فرمانروایی و من بنده فرمانبردارم به عاشقان عنایت و توجه داشته باش .

۶) ما (چون خاک) تشنه و چشم به راه تراوش جرعه یی از جام توایم که پر رویی نکرده و برای تو دردسر نمی آفرینیم.

۷) روزگار خریدار و قدردان هنر نیست و مرا نیز جز این چیزی نیست. با این کالای بی رونق برای تجارت دیگر به کجا بروم ؟

۸) خداوند پیشانی و چهره حافظ را از خاک درگاه با عظمت شاه شجاع دور مکناد !

 

شرح ابیات غزل (۲۸۰)

 

وزن غزل : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلات

بحر غزل : مجتّث مثمّن مخبون مقصور

 

*

 

خواجو :

به سوز سینه رسند اهل دل به ذوق سماع

که شمع سوخته دل را ز آتش است شعاع

 

*

 

بعضی از حافظ شناسان محترم این غزل را از دیوان ساخته و پرداخته خود حذف فرموده اند و سبب آن به ظنّ قوی این بوده که غزل با تعریف و مدح شاه شجاع شروع شده و با آن ختم می شود و این را دور از شأن حافظ دانسته اند!

برحسب اتفاق در این غزل بیتی است که نه تنها انگیزه سرودن این غزل را دربردارد بلکه زبان گویای پریشان حالی و بازگو کننده درماندگی های حافظ است .

 

پیش از این که به شرح آن بیت بپردازیم لازم به توضیح است که غزل دیگری نیز در بعضی از نسخ خطی و چاپی دیوان حافظ در مدح شاه شجاع و با این مطلع شروع می شود :

به فرّ دولت گیتی فروز شاه شجاع

که هست در نظر من جهان حقیر متاع

که بیت یاد شده در غزل بالا در این غزل نیز مشاهده می شود و ما به پیروی از نسخه قزوینی ـ غنی که فاقد غزل دومی است، بیت مورد نظر را در غزل به جای بیت هفتم قرار دادیم، همانطور که دیگر حافظ شناسان محترم چنین کرده اند.

اجمالاً شاعر از سر استیصال می فرماید : من یک هنری مَردَم و این روزگار خریدار هنر نیست. اگر تعارف تو نکنم و به تو چشم عنایت نداشته باشم دیگر به چه کسی رو کنم و از کجا هزینه زندگی را تأمین نمایم؟ این مطلب از زبان شاعری بلند همت که زندگانی خود را در راه همکاری با شجاع، شاه شجاعی که خودش اهل شعر و ذوق و فهم است به هدر داده و اکنون مورد بی مهری طبیعت و او قرار گرفته. در واقع نه تنها تبرئه کننده حافظ بلکه بازگو کنده همه گرفتاری های اوست و اگر این بیت و این غزل از دیوان حذف شود هر آینه برگه دفاعیّه شاعر از بین خواهد رفت.

اجمالاً شاعر در این غزل مطلب مهمی را برای شاه شجاع می شکافد و می گوید به آبرو و عزت تو سوگند که علت و انگیزه مخالفت فیمابین من و رقیبان و بداندیشان که تو آن ها را خوب می شناسی، بر سر مال و منصب دنیا نیست بلکه بر سر عقیده است چرا که من با این مردمان دورویِ دروغگوی متظاهر نمیتوانم موافق باشم .

 

سپس در بیت سوم به کنایه می گوید من را از شراب سیراب و خرقه ام را در آن غرق کنید تا شاهد و ناظر اوضاع ناگواری که در پیش رو داریم نباشم و این ایهامی است هم به آشفتگی امور دولتی در اثر روی کار آمدن مخالفان حافظ و هم به ناسازگاری روزگار در روزهای آینده برای خود او .

شاعر در بیت چهارم از سرمستی و خوشحالی شیخ علی کلاه به سبب گرفتن منصب قاضی القضاتی اشاره یی دارد. پس می توان گفت این غزل پس از بالا گرفتن اختلافات میان شاه شجاع و حافظ بر سر شیوه رفتار حافظ چه در اجتماع و چه با رقیبان سروده شده و منظور حافظ ترمیم و تغییر عقیده شاه شجاع بوده و ضمناً مشکلات مادی و احتمالاً قطع یا تأخیر حواله وظیفه، سبب آن بوده است چه شاعر در بیت ششم می گوید من تشنه لب و چشم به راه فیض از جرعه جام تو هستم و بیش از این به تو اصرار نمی کنم.

۲ دیدگاه

پاسخ دادن به محمدرضا لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *